کتاب پادشاه آهن

The Iron King
کتاب اول از مجموعه ی «سرزمین آهن»
کد کتاب : 17329
مترجم :
شابک : 978-6008537939
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 349
سال انتشار شمسی : 1398
سال انتشار میلادی : 2010
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 1
زودترین زمان ارسال : 11 اردیبهشت

رویازاد آهنین 1
The Iron King
(پادشاه آهنین)
کد کتاب : 42253
مترجم :
شابک : 978-6009871650
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 344
سال انتشار شمسی : 1401
سال انتشار میلادی : 2010
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 4
زودترین زمان ارسال : 11 اردیبهشت

معرفی کتاب پادشاه آهن اثر جولی کاگاوا

مگان چیس سرنوشتی عجیب و راز آلود دارد. سرنوشتی که هیچ کس نمی توند حتی تصورش را بکند.

همیشه یک چیزی در زندگی مگان درست نبوده، انگار چیزی کم است ، از همان زمانی که پدرش درست مقایل چشمانش ناپدید شد. او هرگز حس نمیکرده که در مدرسه راحت است و آرامش دارد یا حتی در خانه.
هنگامی که یک غریبه ی سیاه شروع به تماشای او از دور می کند و بهترین دوست او به شکل عجیبی شروع به محافظت از او می کند، مگان حس می کند که هرچه را که می داند در حال تغییر است. اما با این حال او هرگز نمی تواند حقیقت را حدس بزند.

زیرا مگان دختر پادشاه آهن اسطوره ای است ... و پیاده در جنگی مرگبار. اکنون مگان یاد می گیرد که چقدر می تواند برای نجات جان کسی که برایش مهم است پیش برود. او باید جلوی یک موجود شر اسرارآمیز را بگیرد. موجودی که هیچ کس جرئت ندارد حتی با او روبرو شود. و در نهایت عشق زندگی اش را در وجود شاهزاده ای پیدا می کند که ترجیح می دهد دختر را مرده ببیند تا به او اجازه دهد که قلب یخی اش را لمس کند.

وارد دنیای خارق العاده ای سرزمین آهن، شاهزاده های شرور و یک دختر نیمه انسان که کشف می کند تمام زندگی اش دروغ است شوید و لذت ببرید.

کتاب پادشاه آهن

جولی کاگاوا
جولی کاگاوا (متولد 12 اکتبر 1982) نویسنده ژاپنی - آمریکایی است، که بیشتر بخاطر انتشار و نوشتن مجموعه آهن آهنین شامل 15 کتاب از جمله: پادشاه آهنین، دختر آهنین، ملکه آهنین و شوالیه آهنین شناخته می شود.وی در ساکرامنتو ، کالیفرنیا متولد شد، اما در نه سالگی به همراه خانواده به هاوایی رفت. کاگاوا ژاپنی تبار است. او در حال حاضر در لوئیزویل، کنتاکی زندگی می کند. سه رمان در سریال Iron Fey نوشته شده است: گذر زمستان، عبور از تابستان و پیشگویی آهن. در ماه آگوست هر سه با هم تحت عنوان افسانه های آهنین منتش...
قسمت هایی از کتاب پادشاه آهن (لذت متن)
ده سال قبل، روز تولد شش سالگی ام، پدرم ناپدید شد. نه، او ما را ترک نکرد. ترک کردن، کشوهای خالی و چمدان های بسته را در ذهن تداعی می کند؛ و کارت تبریک تولد دیرهنگام که یک ده دلاری لای آن گذاشته شده. ترک کردن به معنی این است که از زندگی با من و مادر ناراضی بوده یا یک عشق جدید در جای دیگر پیداکرده. هیچ کدام از این ها درست نبود. در ضمن او نمرده؛ چون اگر مرده بود خبرش به گوش مان می رسید. نه تصادف اتومبیلی در کار بود، نه جنازه ای، نه پلیسی که دوروبر یک صحنه ی جنایت وحشیانه بپلکد. همه چیز خیلی بی سروصدا اتفاق افتاد.

نام من مگان چیس است. در عرض کمتر از بیست وچهار ساعت، شانزده ساله می شوم. شانزده سالگی شیرین. طنینی جادویی دارد. قرار است دخترها در شانزده سالگی، پرنسس شده، عاشق شوند و به مجالس رقص و جشن پایان سال مدرسه بروند و از این قبیل کارها. داستان ها، شعرها و غزل های زیادی در مورد این سن شگفت انگیز نوشته شده، سنی که یک دختر عشق واقعی اش را پیدا می کند و ستاره ها برای او می درخشند و شاهزاده ی جذاب، دخترک را با خودش به سمت غروب خورشید می برد.

با نفرت به لباس های اندکم چشم غره رفتم. کاش انقدر فقیر نبودیم. می دونم که پرورش خوک شغل جذاب و نون و آبداری نیست؛ اما آدم انتظار دارد مامان بتونه حداقل یک شلوار جین درست حسابی برام بخره. اوه... خب فکر کنم اسکات باید تحت تاثیر وقار و جذابیت ذاتی ام قرار بگیره، البته اگه جلوش آبروریزی نکنم.