یکی از درخشان ترین نویسندگان علمی تخیلی در جهان.
شبیه داستان های عامیانه ی کافکا، یک پیامبر.
[فیلیپ کی دیک] همه امکانات درخشان و وحشتناکی را می بیند. . . که نویسندگان دیگر از آن دوری می کنند
«شما فکر می کنین من اندروئیدم؟ آره؟» صدایش انگار از ته چاه می آمد. «من اندروئید نیستم. من حتی تو مریخ نبوده م؛ من تا به حال یه اندروئید هم ندیده م!» مژه های ریمل زده اش ناخواسته می لرزید؛ ریک متوجه شد که زن دارد سعی می کند آرام نشان دهد. «شما اطلاعی دارید که توی بازیگرها یه اندروئید نفوذ کرده؟ با کمال میل حاضرم کمک تون کنم پیداش کنین؛ اگه اندروئید بودم باز هم حاضر می شدم کمک تون کنم؟» مرد گفت: «اندروئیدها اهمیت نمی دن چه بلایی سر هم نوعاشون می آد. این یکی از نشانه هایی یه که دنبالش می گردیم.» میس لوفت گفت: «پس شما یه اندروئیدین.» این کلام سبب شد ریک خشکش بزند؛ به زن خیره شد. زن ادامه داد: «چون شغل شما کشتن او بیچاره هاست، مگه نه؟ به شما می گن…» سعی کرد کلمه اش را به یاد آورد. ریک گفت: «جایزه بگیر. اما من اندروئید نیستم.» «این تستی که می خواین از من بگیرین؛ خودتون تا به حال دادین؟» صدایش داشت برمی گشت به حالت اولش. ریک به تایید سر تکان داد: «آره. خیلی خیلی وقت پیش، همون زمان که شروع کردم کار کردن برای اداره ی پلیس.» «شاید یه خاطره ی مصنوعی باشه. مگه اندروئیدها رو به خاطره ی مصنوعی مسلح نمی کنن؟»… «شاید یه زمانی یه آدمی مثل شما وجود داشته و شما یه جایی کشته باشینش و جاش رو گرفته باشین. و روساتون هم خبر نداشته باشن…
چه چیزی واقعی است و چه چیزی غیر واقعی؟ این را می توان دغدغه ی اصلی «فیلیپ کی دیک» به عنوان یک نویسنده در نظر گرفت
پشت جلد کتاب در عکس پیداست که غلط املایی در نوشتن نام وجود دارد. اصولا ازین انتشارات باید با احتیاط خرید کرد