رمانی که به یک میزان، دلهره آور و مسحورکننده است.
خیره کننده.
فیلیپ کی. دیک در کتاب از لنز تیره، ما را به سوی عمیق ترین ترس هایمان می برد و آن جا در تاریکی رهایمان می کند.
هر چیزی در زندگی، فقط برای مدتی دوام دارد.
عجیب است که توهمات می توانند گاه و بی گاه با واقعیت ترکیب شوند.
آن ها می خواستند خوش بگذرانند اما مثل بچه هایی بودند که در خیابان بازی می کردند؛ می توانستند کشته شدن، آسیب دیدن و نابود شدن یکی پس از دیگری خود را ببینند؛ اما به هر حال به بازی ادامه می دادند.
روایتگری که اطلاعات را به شکل کامل برملا نمی کند، به مخاطبین دروغ می گوید و آن ها را گمراه می کند
چه چیزی واقعی است و چه چیزی غیر واقعی؟ این را می توان دغدغه ی اصلی «فیلیپ کی دیک» به عنوان یک نویسنده در نظر گرفت
«داستان پادآرمانشهر» در قرن بیستم، ریشه در داستان های نویسندگانی دارد که به آرمانشهر باور داشتند. نویسندگانی مثل «اچ جی ولز» و «ویلیام موریس»
چه اتفاقی می افتد وقتی دو ژانر علمی تخیلی و فانتزی، و انتظارات متفاوتی که از آن ها داریم، در تار و پود یکدیگر تنیده شوند؟
در میان همه ی قالب های ادبی، تنها ژانر علمی تخیلی است که به تغییر به عنوان هسته ی اصلی شکل دهنده ی روایت خود می نگرد و داستان را در محیط جدید و جذاب جامعه ای متفاوت نقل می کند.
داستانش واقعا جذاب و خلاقانس و آدم از یه جا به بعد دلش نمیخواد کتاب رو زمین بذاره ولی متاسفانه ویراستاریش ضعیفه و چندین و چند بار حین خوندن متوجه ایرادات ویرایشی متن شدم البته میشه با این ایرادات کنار اومد و حیفه که داستانش رو نخوند