این کتاب وادارتان می کند که باورهای خود را زیر سوال ببرید.
داستانی قدرتمند و تفکربرانگیز.
داستانی جنجال برانگیز و منحصر به فرد.
از میان درخشش سفید و خاکستری آب استخر به بالا نگاه می کنم. می توانم آن بالابالاها را ببینم، جایی که کیفیت نور تغییر می کند؛ سطح آب. اما بالای سرم تا چند متر آب است. شاید هم چند کیلومتر. کلر چشمانم را می سوزاند. ریه ام آتش گرفته است. فقط یک نفس. فقط یکی. باید نفس بکشم، گرچه می دانم درون آب نفس می کشم. اما ریه ام می سوزد، خونم به جوش آمده است و تمام بدنم برای هوا نعره می کشد. اگر نفس نکشم، منفجر می شوم. اگر هم واقعا نفس بکشم، غرق می شوم. امیدی هست. امیدی نیست.
چشم هایم را می بندم و از ته دل دعا می کنم. دست و پا می زنم. دست و پا می زنم. دست و پا می زنم. چشم هایم را باز می کنم: سطح آب از قبل هم دورتر به نظر می آید. حقیقت دارد. دارم غرق می شوم. حقیقتی روشن و به واقعی، مثل سکوت دوروبرم. بخشی از من، بخشی بسیار بسیار کوچک از وجودم می خندد. دارم غرق می شوم. بعد از هر آنچه در این چند ماه پشت سر گذاشتم، این طوری سر تسلیم فرود می آورم و می روم. فکری به ذهنم می رسد. یک فکر... آلکس... دیگر دست و پا نمی زنم. نیرویی برایم باقی نمانده.
دیگر نمی جنگم. خیلی خسته ام. احساس می کنم بدنم کم کم در آب فرو می رود. سخت یا راحت، هر چه بود، دارد تمام می شود. تسلیم شو. ولش کن. فقط یک نفس... فقط یک... فقط...
باورم نمیشه! درسته که خوردن گوشت خوک تو کشور ما حرامه اما خوک هم بالاخره یه حیوونه که خدا آفریده. چه چیزی باعث میشه که حتی آوردن اسم خوک هم ممنوع باشه! یعنی خوک رو این قدر بد میدونن که وجودش رو هم انکار میکنن! یه بار کتابی دیدم که حتی عکسهای داخلش رو با فتوشاپ عوض کرده بودن و خوک رو با بز جایگزین کردن! اینم که کلا از بیخ و بن تغییر دادن و از پسری با قلب خوک تبدیل شده به پسری با قلب گوسفند! اینو گفتم که اگه میخواید این کتاب رو بخرید به این مسئله دقت کنید.
کتاب خوب و قشنگی بود.روند داستان درس قشنگی به ادم میده