اگر رسالت شعر بیدارکردن ما می بود، هرآینه می بایست از سال ها پیش بیدار شده باشیم. تنی چند بیدار شده اند، نباید منکر این امر بود. اما اکنون موضوع این است که همۀ مردم - بی درنگ - بیدار شوند، اگرچه خطر نابودشدنشان در میان باشد… بی شک، انسان هرگز از میان نخواهد رفت، اما فرهنگ، تمدن و طرز زندگی از میان خواهد رفت. و هنگامی که این مردگان بیدار شوند، چونانکه باید این واقعه رخ دهد، شعر موضوع و جوهر زندگی خواهد شد…
دربارۀ رمبو چه باید بگویم! رمبو ستاره است! مخترع و مبدع زبان تازه ای به نام شعر است. گویی که پیش از او شاعری نبوده است. هیچ کس، حتی دستفروشان هم نمی توانند از نفوذ او دور بمانند. وی از نژادی دیگر، از فضایی دیگر بود، نیمه خدایی بود که برای تعلیم ما در روی زمین مأوی گرفته بود…
پاکی رمبو، در آن درجۀ آشتی ناپذیری که به همۀ آثار خود داده است، از هر جای دیگر نمایان تر است. گوناگون ترین صنوف معنی حرف های او را دریافته اند و درنیافته اند. در دم، می توان مقلدهای وی را پیدا کرد. تا آنجا که من می توانم ببینم، چه با سمبولیست ها و چه با سوررئالیست ها هیچ وجه اشتراکی ندارد. پدر بسیاری از مکتب ها است، اما با هیچ یک از این مکتب ها، قرابتی ندارد. استعمال غریب رمز و کنایه و تصویر و تشبیه، از ناحیۀ او، ضامن نبوغ او است…