مادر بقچه اش را بست و راه افتاد. درست پیش از بیرون رفتن از خانه، برگشت به طرف دو دختر بزرگترش و گفت: نندازینش توی حوض ها! هنوز پایش را از در بیرون نگذاشته بود که دو خواهر، درست مثل دو سرباز گوش به فرمان، خواهر کوچکتر را انداختند توی حوض. حوض عمیق تیره ی توی حیاط و...