«بلا را ما انتخاب نمی کنیم. بلا غالبا خودش سرزده می آید و ماهیچه های کرخت و خواب آلود تاریخ را به تحرک وامی دارد. بلا می آید تا تاریخ زخم بستر نگیرد. دقیقا لحظه ای که همگان در شهری پرپیچ وخم و خاموش گم وگور شده اند و بی مقصد به دیوارهای بلند روزمرگی می خورند، فتنه ای جرقه می زند و «وقت» و هنگامه ای تجلی می کند تا چشم ها برای لحظاتی مبدأ و مقصد را ببینند و راه را از سر بگیرند. فتنه ترفند خداوند است برای ورق زدن تاریخ، برای زیرورو کردن همه چیز، از ارباب و رعیت، ظالم و مظلوم، گمراه و هدایت شده، دارا و ندار، غمگین و سرخوش، نگران و امیدوار ـ پس تاریخ خیلی هم تنبل نیست. پدیده ها سریع تر از تصور ما رخ می دهند...»
خدا در کمین مینشیند و گاه با یک عصیان شکل حادثه را عوض میکند.
می دانی دخترکم؟ آرزوها متولد می شوند. بعضی هایشان قد می کشند و میوه می دهند و بعضی هایشان نه؛ دود می شوند و گاهی بر باد می روند. تو تنها آرزوی بر باد رفتۀ منی؛ آرزوی که به آن تکیه کنم و دست های زندگی را روی شعله هایش گرم کنم. امروز، روز تولد توست و من همیشه با خود می گویم در این ناکجاآباد و در متن یک سیه روزی بی پایان بهتر است سالی چند بار برای تو جشن بگیرم. یا حتی هر روز، وقتی از خواب برمی خیزی و با طلوع چشمایت روز من آغاز می شود… .
کتاب خیلی خیلی عالی بود که توانی عوض کردن دید خیلی هارو داشت واقعا خوندش عالی بود
ابتدا در خواندن کتاب تردید داشتم. تاکنون کتابی از آقای یامین پور نخوانده بودم و تصورم از این کتاب ، یک داستان کلیشه ای انقلابی و مذهبی بود. راستش چند صفحهی اول کتاب را هم که خواندم ، نتوانستم ارتباطی با آن برقرار کنم. تا اینکه داستان وارد موضوع اصلی خود یعنی اتفاقات شب ۲۱ بهمن ۵۷ شد.داستان ، روایتی کاملا متفاوت بود از آنچه که دیگران در موضوع انقلاب اسلامی نگاشته اند. موضوعی کاملا غیر واقعی ولی به شدت باور پذیر که احتمال وقوع آن در ۲۱ بهمن ۵۷ ،اصلا دور از انتظار نمینماید. ترکیب روایت جریان مبارزاتی با متن زندگی دو عاشق پاکباخته و وداستان فراق و وصال آنها جالب بود. روایتهای رویاگونه از قول امام و سایر شخصیتها نیز جذاب و دلنشین نوشته شده بود. فکر نمیکردم آقای یامین پور ، اینچنین قلمی شیوا و جذاب و ذهنی رویا پرداز داشته باشد. برایشان از صاحب لوح و قلم ، برکت در نگارش تمنا دارم.
نویسنده قلم بسیار زیبایی داره
خیلی هم زشت
عالی مدتها قبل تیکه غی غزکتاب رو خونده بودم دوست داشتم پپیداکنم تمامی نوشتههای نویسنده دلچسب است مخصوصا برای خواننده ای. که روزگار تلخی عشق وسختی ساختن برای رشد وماندن را چشیده باشد لذت میبرم از ماجراهای علما وعشاق
زیبا و دلنشین :)))
با شخصیتا و اون رفتاراشون اصلا ارتباط نگرفتم .. و واقعا کتابو به سختی تموم کردم ک بدونم انتهای کتاب چی میشه و چطور جمع میشه... اما واقعا دوسش نداشتم 😑
شاید سن شما براب خوندن کتاب کم بوده و توانایی درکش رو نداشتید پیشنهاد میکنم چند سال دیگه این کتاب رو با دقت بیشتری بخونید
کتاب جذابی بود روایت تاریخیش قشنگ بود و جملات بسیار زیبایی داشت.
میشه خلاصه اش را بنویسین
من با بند بند این کتاب زندگی کردم): بس که دلنشین بود..