این گزارش بی طرفانه نیست و نباید انتظار داشت که بی طرفانه باشد. یکی از ویژگی های سوررئالیسم بحث و جدل فراوان بود و این جنبش مجادله را حریف خود کرده بود. بنابراین برتون در روایت رویدادها آشکارا جانبدارانه حرف می زند. گاه به گاه حتی واقعیات را چنان چرخش میدهد که با تفسیر خودش سازگار بشوند. از آن جمله است روایت کم وبیش حماسی او از ماجرای جلسه خیابان شاتو در سال ۱۹۲۹ که در طی آن اعضای جوان گروه grand Jeu بنا بر دلایلی که به یک اندازه به شخصیت و ایدئولوژی آنان مربوط می شد، در میان جمع بی آبرو شدنده و یا دعوی نادرستش در اینکه تنها او راک واشه اسرارآمیز را می شناخته، حال آنکه واشه بی تردید با تئودور فرنگل، دوست دیرین برتون که هیچ اشاره ای به نامش نشده آشنا بوده است، و نیز روایت پرآب و تاب، اما یکجانبه او از ماجرای اخراج خودش از دستگاه ژاک دوسه , مجموعه دار سرشناس.
دیگر اینکه برتون میخواست کمکاری دیرینش را که به نوبه خود سیب
از یاد رفتگی اش شده بود و او را گرفتار افسردگی شدیدی کرده بود جبران کند. او بعد از راز ۱۷ در سال ۱۹۴۴، کتاب تازهای ننوشته بود، فقط مجموعه ای از اشعار پیشین خود را منتشر کرده بود و گام به گاه نیز مقاله ای در نشریات یا مفدمدای بر کاتالوگ های نمایشگاهها نوشته بود. دیگر گذشته بود آن روزهایی که می توانست در طول دوازده ماه آثاری عمده چون بیانیه دوم، دریافت بی نقص و مجموعه ای از اشعار را به نگارش درآورد. در واقع، جدا از مجموعه ای از مقالات چاپ شده و مجموعه ای از مقالات درباره ی هنر جادویی این گفت وگوها آخرین کتاب مهم برتون است گویی می خواسته با کندوکاو در گذشته برای آخرین بار هم رکود قدرت خلاقه خود را جبران کند و هم جایی شایسته خود در اینجا و اکنون فراهم آرد.