در حال و هوای دهه ۱۳۶۰ که هنوز هیچ مجله سینمایی دیگری منتشر نمی شد تقریبا همه نویسندگان مهم سینمایی در ماهنامه فیلم جمع شده بودند ، و برای دادن دست نویس مطالب شان خود به دفتر مجله می آمدند ؛ سال های وی اچ اس ، سال های پیش از ماهواره و اینترنت ، سال های پیش از انفجار اطلاعات ، سال های پیش از تورم خیابان ها که رفت و آمد در شهر مرارت و شکنجه حالا را نداشت ، سال های محدودیت رسانه ها و محدودیت فعالیت های فرهنگی ، به خصوص روزهای شنبه که بابک احمدی هم با صفی یزدانیان به دفتر مجله می آمد در تحریریه گاهی جای ایستادن و رفت و آمد هم کم ، و غوغایی برپا بود . ایرج کریمی یکی از گل های سرسبد محفل بود . فضای آن روزها در دفتر مجله به تعبیری به کافه هنرمندان پاریس در دهه ۱۹۳۰ بود که اینک حالتی تاریخی و نوستالژیک پیدا کرده است. غوغایی بود آن روزها. کار تعطیل. همه برای گپ و معاشرت می آمدند و وضعیت کسانی که کار موظف داشتند ، به خصوص در روزهای اوج آماده سازی یک شماره ، خیلی سخت می شد . گاه و بی گاه برای پایین آوردن ولوم همهمه جاری در تحریریه که نزدیک اتاقم بود دکمه پیجر سیستم تلفن دفتر را به صدا در می آوردم بدون اینکه کسی را پیج کنم. پیام "لطفا کمی آرام تر" ، از طریق پیجر ، در همان نخستین بارهای کاربردش دریافت شد اما هربار شلیک خنده دوستان را در پی داشت . در آن روز ها علاوه بر بده بستان دلپذیری که وجود داشت از دل این بحث ها و برخوردها دلخوری هایی هم در به وجود می آمد که آن هم طبیعی بود برای چنین محفلی. مگر در کافه هنرمندان پاریس همین جوری نبود ؟ مگر در کافه نادری و کافه فیروز و ریوی یرای تهران همین جوری نبود؟ همیشه همین بوده.
در اوایل قرن بیستم و در اغلب کشورهای اروپایی، تمایزی میان نمایش های ساده و خیابانی با آثار جدی تر به وجود آمد.