در سر تا سر زندگی انسان، «عشق» از هر چیز جالبتر است، و تعجب اینجا است که فقط عده کمی درباره ریشه و گسترش آن بحث کردهاند در هر زبانی دریائی از کتب و مقالات ، تقریبا از قلم هر نویسندهای درباره عشق پیدا شده است و چه حماسهها و چه اشعار شورانگیزی که درباره آن به وجود آمده است، با این همه چه ناچیز است تحقیقات علمی محض درباره این امر عجیب، و اصل طبیعی آن، و علل تکامل و گسترش شگفت انگیز آن، از آمیزش ساده «پروتوزوئا» تا فداکاری «دانته» و خلسات «پترارک» و وفاداری «هلوئیز، به ابلارد».
داستانهای هزار و یک شب نشان می دهد که سرودهای عاشقانه از قرون وسطی جلوتر بوده، ولی ترغیب عفت و پاکدامنی از طرف کلیسا که او را به علت دور از دسترس بودن جذابیت بخشید، مایه نضج غزل عاشقانه گردید، حتی لارشکوفو نویسنده نیش زن میگوید : «چنین عشقی برای روح مانند جان برای بدن است» ...این استحاله میل جسمانی را به عشق معنوی چگونه توجیه کنیم؟ چه موجب میشود که این گرسنگی حیوانی چنان صفا و لطف بپذیرد که اضطراب جسمانی به رقت روحی تبدیل شود... آیا رشد تمدن است که به علت تأخیر انداختن ازدواج موجب میشود تا امیال جسمانی برآورده نشود و بدرون نگری و تخیل سوق داده شود و محبوب را در لباس رنگارنگی از تخیلات امیال نابرآورده جلوهگر سازد؟ آنچه بجوئیم و نیابیم عزیز و گرانب ها میگردد، زیبایی به قدرت میل بستگی دارد و میل با اقناع و ارضاء ضعیف و با منع و جلوگیری قوی میگردد.»
انقلاب صنعتی علت اساسی تغییر اخلاق و آداب است. توسعه کارخانه ها اضطراب و نگرانی افراد را زیاد کرده و به همین جهت ازدواج آنان را به تاخیر انداخته است. این تاخیر ناشایست ازدواج، فحشا را توسعه داده و میلیونها مردم را در تماسهای محرک شهوت شرهای جدید به هم آمیخته است. کثرت جمعیت سبب شده است که کسی از شهره شدن به بدنامی نترسد.
همچنانکه ثروت عهد رنسانس موجب آزادی و تساهل و توسعه هنر گردید، ثروت مملکت ما در عصر ما نیز اصول اخلاقی محکم و خشن مهاجران سابق(به آمریکا) را بیشتر از هر انقلاب ادبی به بی بندوباری نفوس از قید جسته بدل کرد. روزهای آخر هفته که برای استراحت و عبادت بود، به ایام عیش و لذایذ دنیوی نامحدود بدل گشت و این خود نشانه بارزی بر تغییر اخلاق و زندگی دور از قید و بند ما تواند بود.
در نظر سقراط بزرگترین مسئله فلسفه این بود که به جای علم اخلاق دینی که به دست فلسفه ویران شده بود علم اخلاق نوینی بر اساس طبیعی بنا کند.
بیکن و داروین و کروپوتکین از روی خوش بینی می پنداشتند که غرایز اجتماعی از غرایز فردی قویتر است. شاید در خانواده که فداکاری امری طبیعی است و جز عشق و ستایش به محرک دیگری احتیاج ندارد چنین باشد، اما در خارج از این دایره کوچک، دواعی نفس پرستی همچنان درجولانند و هر که بیشتر بدود مسابقه را برده است و فداکاری را برای آن قهرمانی می خوانند که نادر است؛ به همبن جهت برای تقویت دواعی اجتماعی وسایل متعددی ازقبیل دین و تربیت و انتشارات و بنای مجسمه در خیابانها بر می انگیزند.