1. خانه
  2. /
  3. کتاب روزگار عصیان

کتاب روزگار عصیان

نویسنده: ژانت والز
پیشنهاد ویژه
3.7 از 1 رأی

کتاب روزگار عصیان

Half Broke Horses
انتشارات: خزه
٪25
100000
75000
معرفی کتاب روزگار عصیان
کتاب «روزگار عصیان» رمانی نوشته «جنت والز» است که اولین بار در سال 2008 انتشار یافت. «لیلی کسی اسمیت»، مادربزرگ نویسنده و راوی این رمان «وفادار به واقعیت»، ده سال نخست زندگی خود را در پناهگاهی در غرب «تگزاس» گذراند. او که در خانواده ای تهیدست به دنیا آمده، در پانزده سالگی و پس از 28 روز سفر به تنهایی، به شهری دورافتاده می رسد و در آنجا به تدریس مشغول می شود. ازدواجی ناموفق، مشکلات عاطفی زیادی را برای «لیلی» به وجود می آورد اما مدتی بعد، او با مردی مزرعه دار ازدواج می کند و صاحب دو فرزند می شود. «لیلی» در چندین ایالت—«نیومکزیکو»، «آریزونا»، «ایلینوی»—با سختی های زیادی از جمله سیل و گردباد و قحطی مواجه می شود اما داستان زندگی او، قصه ای دلگرم کننده درباره زنی تسلیم ناپذیر است که تا مدت ها در خاطر مخاطبین خواهد ماند.
درباره ژانت والز
درباره ژانت والز
ژانت والز (Jeannette Walls) (زاده 21 آوریل 1960) نویسنده و روزنامه نگار آمریکایی است که به طور گسترده به عنوان نویسنده سابق شایعات MSNBC.com شناخته می شود و نویسنده کتاب قلعه شیشه ای، خاطره ای از زندگی خانوادگی عشایری دوران کودکی خود است. در سال 2005 منتشر شد، از تاریخ 3 ژوئن 2018 در لیست پرفروش ترین نیویورک تایمز به مدت 421 هفته بوده است.
ویژگی های کتاب روزگار عصیان
  • «جنت والز» از نویسندگان پرفروش در ادبیات آمریکا
نکوداشت های کتاب روزگار عصیان

«والز» مانند مادربزرگ خود، می داند چگونه یک داستان را با عشق و استواری روایت کند.

Kirkus Reviews

اثری ضروری برای هر کسی که عاشق داستان های خوب است.

Library Journal

رمانی موفقیت آمیز درباره زنی بی باک و مترقی.

Booklist
قسمت هایی از کتاب روزگار عصیان

بابا اکثر کارهای بیرون از خانه را با کمک کارگرمان «آپاچی» انجام می داد. «آپاچی» سرخپوست نبود اما وقتی شش ساله بوده، توسط «آپاچی ها» اسیر می شود و تا زمان جوانی نگه اش می دارند.

هنگامی که سواره نظام آمریکا، که پدربزرگ هم به عنوان پیشاهنگ عضوش بوده، به محل استقرار «آپاچی ها» حمله می کند، «آپاچی» بیرون می دود و فریاد می زند: «من سفیدم! من سفیدم!» «آپاچی» با پدربزرگ به خانه می رود و از همان موقع، عضوی از خانواده می شود.

حالا او مردی سالخورده بود، با ریش سپید بلند؛ آنقدر بلند که توی شلوارش می زد. «آپاچی» خلوت گزین بود و گاه ساعت ها به افق یا دیوار طویله خیره می شد. همچنین هر از گاهی به مدت چند روز غیبش می زد و دوباره سر و کله اش پیدا می شد.

اولین نفری باشید که نظر خود را درباره "کتاب روزگار عصیان" ثبت می‌کند