شاهکار تحسین شده ی «سیبالد».
یکی از برجسته ترین آثار هنری عصر ما.
رمانی منحصر به فرد.
ما تقریبا تمام تصمیمات سرنوشت ساز در زندگیمان را در نتیجه ی تغییرات درونی کوچکی اتخاذ می کنیم که چندان از آن ها آگاه نیستم.
او فقط در کتاب های مربوط به زمان های پیشین می توانست گاهی اوقات تصوری محو از معنای زنده بودن را پیدا کند.
وقتی درهایی که در پشتشان هراس های کودکیمان کمین کرده، باز می شوند، هیچکس نمی تواند توضیح بدهد که چه اتفاقاتی درون ما رقم می خورد.
ایا واقعا این کتاب ۷۲ صفحه هست؟ اخه همون طور که یکی از دوستان در نظرات پایینتر گفتن؛ اصل این کتاب چهارصد خورده ای صفحه هست و تا جایی که تحقیق کردم انگار که چیز چندانی هم واسه حذف کردن نداره
اینکه لابلای کتابش عکسهای عجیب و سیاه و سفید کار گذاشته فضای مستند بودن ماجرا را تشدید میکند. مثلاً در مورد ایستگاه قطاری در بلژیک حرف میزند. در مورد دیوار خارجیاش و طرح مشبک شیشه و فلز. زیر همین خطوط عکسی از همین شیشههای مشبک گذاشته. عکسی که طبق مقررات عکاسی حرفهای عکس خوبی نیست. آماتوریست و همین باعث میشود آدم فکر کند سبالد واقعا نشسته پشت و میزی ماجرایی را که از سر گذرانده روایت میکند و جاهایی هم میرود سراغ کیسهی عکسهایش که در سفرهایش گرفته.
کتاب که تمام شد هنوز متوجه نشده بودم که واقعی نیست و داستان است.
2.5⭐ ".... و قدشان معمولا از قد زمان زنده بودنشان کوتاهتر بود، چون ایوان میگفت که تجربهی مرگ از آدمها کم میکند، همانطور که یک تکه پارچهی کتانی وقتی برای اولین بار میشوییاش ، آب میرود."
این کتاب اونجوری که من تحقیق کردم نزدیک چهارصد و خورده ای صحفه س و جز شاهکارهای قرن بیستویک محسوب میشه واقعا خجالت آوره اینکاری که اینجا باهاش کردن
کتابی خاص و خوب