... منطقا نمی توان تردید کرد که شاتوف تصویری است که داستایفسکی از خود ترسیم کرده است، یا بهتر بگوییم تصویری آرمانی است که از خود در نظر داشته است. داستایفسکی با رقت و ترحم خود را در مقام قربانی جنایتی نشانده بود که آن همه وصفش را شنیده بود.
جن زدگان، برخلاف دیگر رمانهای داستایفسکی، پر از کاریکاتورسازی از افراد مختلف [واقعی] است. مشهورترین آنان، که یگانه کسی هم بود که در مقام و وضعی بود که می توانست دست به حمله متقابل بزند، تورگنیف بود. کاریکاتورسازی داستایفسکی از تورگینف تلخ و زهرآگین است. داستایفسکی در شخصیتی به نام کارمازینوف صورت ظاهر و ادا و اطوار رقیبش را به مسخره می گیرد، تصنعات نثر ادبی او را به شکلی مسخره بازسازی می کند، و باری دیگر این شایعه کهنه و خبیثانه را زنده می کند که تورگینف در جوانی بر اثر وحشت از توفانی که در دریا درگرفته بود با اشک و زاری از ملوانان می خواهد که پیش از همه او را به ساحل برسانند چون تنها فرزند مادرش است. این توهینها ظاهرا تورگینف را چندان برآشفته نکرد. اما عجیب اینجاست که آن بخشی از این کاریکاتورسازی که به نظر تورگینف تلخ تر و گزنده تر از بقیه آمد، بخشی بود که به نظر ما بسیار عادی و کمتر از همه توهین آمیز می آید. لیبرال روسی نیمه اروپایی شده، که تورگینف الگوی آن بود، در نظر داستایفسکی در قبال نیهیلیست ها همان موضعی را داشت که ایدئالیست های نسل پیشین؛ و کارمازینوف، مانند استپان تروفیموویچ، با نیهیلیست ها همدل و همراه نشان داده می شود، که البته این همدلی و همراهی بیشتر از فخرفروشی است تا از سر اعتماد. نام کارمازینوف در واقع شکل روسی شده واژه «کراموازی» فرانسه (به معنای متمایل به سرخ یا صورتی) است. در واقع مثل این است که رمان نویسی انگلیسی فردی متمایل به سرفها را «مستر پینک» (آقای صورتی) بنامد.
سالهای پس از بازگشت از سیبری نه تنها آن دیدگاههای سیاسی و اخلاقی را به وجود آوردند و پخته کردند که پشتوانه و نیز تا حدودی الهام بخش بزرگترین رمانهای داستایفسکی بودند، بلکه این سالها او را با تجربه جنسی هم که چشم وی را بر گوشه های پنهان شخصیت آدمی باز می کرد آشنا ساختند. در آن زمان در آغاز سال ۱۸۶۰ که او و زنش در پایتخت مستقر شده بودند شور عشق جایش را به تعقل، و تعقل جایش را به سرخوردگی سپرده بود.
داستایفسکی می توانست بیوفایی زنش را تحمل کند، چنانکه بعدها بیوفایی معشوقه اش را تحمل کرد. یکی از آموزه های اصلی محافل رادیکال پیشرفته ای که پای داستایفسکی در این زمان بدانها باز بود، این بود که پیوند ازدواج مداخله یکی را در آزادیهای دیگری موجه نمی کند