کتاب گفتگو با کافکا

Gesprache mit kafka
کد کتاب : 22230
مترجم :
شابک : 978-9644870774
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 271
سال انتشار شمسی : 1398
سال انتشار میلادی : 1953
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 6
زودترین زمان ارسال : 11 آذر

معرفی کتاب گفتگو با کافکا اثر گوستاو یانوش

یانوش پسر یکی از همکاران کافکا در انستیتوی بیمه کارگران بود. کافکا مرد جوان را با مهربانی بسیار پذیرفت. او اغلب کافکا را ملاقات می کرد و در مورد موضوعات مختلف ادبی با او صحبت می کرد.
یک ربع قرن بعد ، یانوش کتابی یادگاری را بر اساس یادداشت هایی که درباره این گفتگوها بود ، منتشر کرد.
احتمالا جای هیچ تردیدی نیست که مکالمات منتشر شده مبتنی بر گفتگوهایی است که در واقع انجام شده است. با این وجود ، کتاب «گفتگو با کافکا» نوشته یانوش به عنوان یک منبع بیوگرافی ارزشمند قلمداد می شود که خواننده را با کافکای نویسنده از دریچه ای تازه آشنا می کند.
گوستاو یانوش در پراگ بزرگ شد. وی در آنجا و همچنین در البوگن (امروز: لوکت) و وین تحصیل کرد. در وطن خود به عنوان آهنگساز موسیقی و به عنوان نویسنده کتابهایی درباره موضوعات موسیقی و زندگی نامه موسیقی دانان شناخته شد. در سالهای جنگ جهانی دوم او درگیر مسائل سیاسی بود. وی در سال 1946 به زندان افتاد.

امروزه نام یانوش در درجه اول با عنوان کتاب "گفتگو با کافکا" گره خورده است. تحت این عنوان او در سال 1951 در S. Fischer Verlag (به آلمانی) ضبط های مکالمه ای را منتشر کرد که ادعا می کند در هفده سالگی با فرانتس کافکا در سال 1920 داشته است.

"گفتگو با کافکا" سهم قابل توجهی در شناساندن چهره واقعی کافکا با مخاطبانش داشته است.

توصیفات و نقل قول های یانوش از کافکا را نمی توان بخشی از کارهای کافکا دانست. در عوض ، آنها گواه محبت یک مداح جوان هستند و دیدگاه شخصی او را نسبت به شاعر منعکس می کنند.

کتاب گفتگو با کافکا

دسته بندی های کتاب گفتگو با کافکا
قسمت هایی از کتاب گفتگو با کافکا (لذت متن)
روز افسون بزرگی است.چیزی که مخل من است، نور است، کارخانه است، خانه ها و پنجره های روبروست. ولی در وهله ی اول، نور. نور توجه را منحرف می کند.

من کار کردن در کارگاه را دوست دارم، بوی چوب رندیده، صدای اره، ضربه های چکش، همه مسحورم می کردند، بعد از ظهرها خیلی راحت می گذشت، شب همیشه مرا به تعجب می انداخت. خسته بودم ولی خوشبخت هم بودم. چیزی زیباتر از کار دستی پاک و ملموس و سودمند نیست. گذشته از نجاری قبلا کشاورزی و باغبانی هم کرده ام. خیلی زیباتر و باارزش تر از بیگاری در اداره بود. آدم اینجا به ظاهر چیز والاتر و بهتری است، ولی فقط به ظاهر. واقعیت این است که آدم فقط تنهاتر، و در نتیجه بدبخت تر است. همین و بس. کار فکری انسان را از جامعه انسانی دور می کند، در حالی که کار دستی او را به انسان ها می پیوندد. حیف که دیگر نمی توانم در کارگاه یا در باغ کار کنم. (کتاب گفتگو با کافکا - صفحه ۱۹)

کتاب نمی تواند جای جهان را بگیرد. محال است. هرچیزی در زندگی معنا و مقصودی دارد که هیچ چیز دیگری نمی تواند یکسره جانشین آن شود. مثلا بر تجربه ات نمی توانی با واسطه شخصی دیگر تسلط پیدا کنی. این، درمورد کتاب هم صادق است. مردم سعی می کنند زندگی را در کتاب محبوس کنند همانطور که پرنده ای خوشخوان را به قفس می اندازند. ولی فایده ای ندارد. برعکس، از تجربه هایی که در کتابها هست، فقط نظامی می سازند که قفسی است برای خود آنها. و فیلسوفها فقط طوطیهای رنگین جامه ای هستند در قفس های گوناگون. (کتاب گفتگو با کافکا - صفحه ۳۲)