به یاد کسی نمی آمد آن دوتا را باهم ندیده باشد. درواقع حتی پدر و مادرشان فکر می کردند آن ها به زبان خودشان با هم حرف می زنند. راستش، همین طور بود. صبحشان را با هم می گذراندند. و بیشتر شب هایشان را هم همین طور. یک شنبه ها دنبال سنگ های قلبی شکل می گشتند و...