وقتی جک، که قرار است تا شش ماه دیگر بمیرد، وسط خیابانی شلوغ بیهوش می شود، به بیمارستانی نامعلوم در مکانی عجیب منتقلش می کنند. مکانی که در آن نگهبانان مسلح، بچه های عجیب و غریب و موجوداتی خارق العاده وجود دارند. خبری از پدر و مادرها و تلفن نیست و فرار هم غیرممکن است. مدیر آنجا پروفسوری است که به جک می گوید ژنی که از جدش ارث برده، دارد او را می کشد. جد جک شاهزاده ای بوده که زمانی در تمدنی باستانی زندگی می کرده. حالا این ژن دارد با سرعتی زیاد جک را قوی می کند و همین او را از بین می برد. اما جک باید قوی بماند، چون نجات دنیا به او بستگی دارد.
کتاب بازگشت کلوسوس