کتاب شاهزاده سیاه پوش 1

The Princess in Black
(مهمان فضول)
کد کتاب : 22997
مترجم :
شابک : 978-6004620437
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 96
سال انتشار شمسی : 1402
سال انتشار میلادی : 2014
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 27
زودترین زمان ارسال : 12 اردیبهشت

نامزد جایزه انتخاب خوانندگان جوان پنسیلوانیا سال 2016

معرفی کتاب شاهزاده سیاه پوش 1 اثر شنون هیل

کتاب «شاهزاده سیاه پوش» رمانی نوشته ی «شنون هیل» است که نخستین بار در سال 2014 به انتشار رسید. «شاهزاده ماگنولیا» با موهای فرفری طلایی، تاج درخشان، کفش های شیشه ای و لباس های صورتی خود، نمونه ای از شاهزاده ای بی نقص است. او اما یک زندگی مخفیانه دارد که در آن، لباس های مشکی می پوشد و به نبرد با هیولاهایی می رود که قلمرو پادشاهی را تهدید می کنند. اما این تمام ماجرا نیست. «داچس ویگتاور» در قلعه ی «شاهزاده ماگنولیا» منتظر بازگشتن او است—شخصیتی که علاقه ای عمیق به کشف رازهای هیجان انگیز دارد.

کتاب شاهزاده سیاه پوش 1

شنون هیل
شنون هیل (Shannon Hale) (زاده 26 ژانویه 1974 در سالت لیک سیتی ، یوتا) یک نویسنده آمریکایی است که در درجه اول داستان خیالی برای بزرگسالان می نویسد، از جمله کتاب Newbery Honor آکادمی پرنسس و دختر غاز. اولین رمان او برای بزرگسالان، آستینلند، در سال 2013 به یک فیلم اقتباسی شد. او فارغ التحصیل دانشگاه یوتا و دانشگاه مونتانا است. او همچنین کتاب هایی با همسرش دین نوشته است.
نکوداشت های کتاب شاهزاده سیاه پوش 1
Humorous and action-packed.
طنزآمیز و پر از صحنه های اکشن.
Barnes & Noble

This charming book has a great message: You can’t judge a princess by the color of her gown!
این کتاب جذاب، پیامی مهم دارد: نمی توانید یک شاهزاده را از روی لباسش قضاوت کنید!
New York Times New York Times

Sure to be wildly popular.
اثری که بدون تردید بسیار محبوب خواهد بود.
Booklist Booklist

قسمت هایی از کتاب شاهزاده سیاه پوش 1 (لذت متن)
درست همان موقع، شاهزاده خانم سیاهپوش از بالای دیوار قصر پرید و پشت مشکی فرود آمد. شاهزاده خانم گفت: «پرواز کن، مشکی، پرواز کن! تا آن جا که می توانی با سرعت به طرف چراگاه بزها برو. یک دوشس فضول توی قصر است.»

آن ها از میان جنگل مثل باد گذشتند. پرنده ها پر زدند و از سر راهشان کنار رفتند. پرنده ها جیک جیک کردند و جیغ کشیدند. صدایشان اصلا شبیه زنگ خطر انگشتر نبود.

سرزمین هیولاها پر از هیولا بود. بعضی کوچک بودند، بعضی بزرگ. بعضی حتی بزرگ تر از هیولای بزرگ آبی. آن ها همیشه مشغول خوردن بودند. روی سقف سرزمین هیولاها یک سوراخ بود. بوی بزها از آنجا به سمت هیولاها می رفت؛ بوی بزهای پشمالو، بزهای چاق و چله، بزهای خوشمزه. آب از دهان هیولای بزرگ آبی راه افتاد.