کتاب پسری که با پیراناها شنا کرد

The Boy Who Swam with Piranhas
کد کتاب : 2558
مترجم :
شابک : 9786008869054
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 272
سال انتشار شمسی : 1403
سال انتشار میلادی : 2012
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 5
زودترین زمان ارسال : 11 آذر

معرفی کتاب پسری که با پیراناها شنا کرد اثر دیوید آلموند

کتاب «پسری که با پیراناها شنا کرد» رمانی نوشته ی «دیوید آلموند» است که اولین بار در سال 2012 منتشر شد. پس از این که سرپرست «استنلی»، «عمو ارنی»، از کار خود اخراج می شود، تلاش می کند تا نقشه ی بزرگ خود را عملی کند و یک کارخانه ی کنسروسازی در خانه اش به وجود آورد. وقتی جاه طلبی و طمع باعث می شود «عمو ارنی» سراغ ماهی قرمز و کوچک «استنلی» برود، «استنلی» که حسابی از این اتفاق عصبانی شده، خانه را ترک می کند و به یک سیرک می پیوندد. «استنلی» پس از مدتی کار در سیرک، «پانچو پیرلی» را ملاقات می کند: مردی که به خاطر نمایش منحصر به فرد و فوق العاده خطرناک خود یعنی شنا با پیراناها مشهور است. «پانچو» که در آستانه ی بازنشستگی است، قصد دارد جایگزینی را برای خود پیدا کند، و «استنلی» ممکن است گزینه ای مناسب باشد. اما از صفر شروع کردن، کاری خطرناک و پرزحمت است و همیشه افرادی هستند که تلاش می کنند جلوی تحقق آرزوها را بگیرند.

کتاب پسری که با پیراناها شنا کرد

دیوید آلموند
دیوید آلموند در سال 1951 میلادی متولد شد. اولین کتابش اسکلیگ نام داشت که در سال 2007 جایزه ی کارنگی را به دست آورد و در یک رای گیری عمومی، سومین کتاب محبوب کودکان اعلام شد و در سال 2010 نیز جایزه ی دوسالانه ی هانس کریستین اندرسن را از آن خود کرد. کتاب های دیگر او از جمله چشم بهشتی، گل و اسم من میناست تحسین مخاطبان و منتقدین را برانگیخته اند. آلموند از به چالش کشیدن استانداردهای جامعه و بحث درباره ی مضامین فلسفی و عمیق در کتاب های نوجوان و حتی کودکش وحشتی ندارد و شاید دلیل جذابیت روزافزون آثار...
نکوداشت های کتاب پسری که با پیراناها شنا کرد
Bold, imaginative, and funny.
جسورانه، مبتکرانه و خنده دار.
Publishers Weekly Publishers Weekly

A delightful novel about fish, fate, and family, moonlight, madness, and myth.
رمانی لذت بخش درباره ی ماهی، سرنوشت، خانواده، نور ماه، جنون و اسطوره.
Kirkus Reviews Kirkus Reviews

A joyful and warm story of self-discovery.
داستانی دلنشین و صمیمی درباره ی کشف خویشتن.
Booktrust

قسمت هایی از کتاب پسری که با پیراناها شنا کرد (لذت متن)
«استن» از جایش بلند شد. در را باز کرد. عمویش برگشت طرفش. فریاد زد: «بفرمایین! خط تولید جدیدمون!» آن وقت قوطی کوچکی را بلند کرد که رویش با خط طلایی، درشت نوشته شده بود: کنسرو بی نظیر ماهی طلایی پاتز.

«پانچو» می رقصید و ماهی ها هم در اطرافش می رقصیدند. توی همان آبی می چرخیدند و تاب می خوردند که همین چند لحظه پیش صحنه ی وحشی گریشان بود. یکهو کسی داد زد: «نفس بکش پیرلی! نفس بکش!» بله، «پیرلی» از وقتی رفته بود توی آب تا حالا نفسش را نگه داشته بود.

هدف زندگی کردن چیست اگر هیچ خطری وجود نداشته باشد که با آن مواجه شویم و بر آن غلبه کنیم؟