در آسمان هوا برق می زد و غرش رعد با رگبار و باد قاطی بود. پسر کوچک سر برگردانده بود و طوفان را نگاه می کرد. داربست مو، حوض بیضی، آجرهای نظامی، باغچه های حیاط، همه چیز زیر طوفان و باد و باران شسته می شد. ناگهان باران بدی که روی تار و پود خانه می ریخت پسر کوچک را لرزاند و یاد شبی انداخت که پدرش مرده بود. وقتی یکهو برگشت و دوباره رسول را نگاه کرد، کار از کار گذشته بود. رسول چاقو را باز کرده بود و گلوی خودش را روی کاغذ مختار بریده بود. اشک روی گونه های زن لغزید. دکتر جوان بی حرکت ماند حالا بیدار و هوشیار به حقیقت بود. راست نشست و سیگار روشنش را توی زیرسیگاری کنار تخت له و خاموش کرد. بدون آنکه سرش را برگرداند و انگاری که با خودش حرف می زند زیر لب گفت: «می دونی، من هیچ وقت از این پیرمرد خرفت خوشم نیومده بود اما امشب، چرا امشب حالا یکهو دلم براش می سوزه؟» جوابی بر این پرسش نبود و آن ها هر دو می دانستند. زن جوان در سکوت دست او را گرفت و نوازش کرد. بیرون پنجره، شب سفید و ساکت شهر را گرفته بود. دانه های روشن برف روی خیابان می ریخت. از رختخواب بیرون آمد، به گوشه ی اتاق رفت، جلوی کمد لباس ها ایستاد، دستش را روی دستگیره کمد گذاشت.
من چاپ سال 1367 این کتاب رو خوندم که میتونم بگم برای کسی که دوستدار تهران قدیم و تاریخ و محلههای قدیم تهران هستش، فوق العاده است. گل مریم: پیرزنی که هیچ وقت زن نبود، زنی که هیچ وقت دختر نبود، مادری که بچه نداشت ...! و کارکترهای این کتاب، فوق العاده اند
زمستان 62 از اسماعیل فصیح را حتما بخونید مخصوصا اگر خوزستانی یا شرکت نفتی هستید و آبادان و اهواز زندگی کردین
قلم اسماعیل فصیح عالیست از این نویسنده شراب خام رو هم پیشنهاد میکنم . دل کور بسیار تاثیر گذار است و تو را درگیر شخصیتهای داستان میکند . عالی بود
سلام اولین کتابی که پدرم برای تولدم خریده بود دل کور بود خیلی داستان خوبی است😇
بی نظیرترین رمانی که خوندم ، دل کور بود ... عناصر تشکیل دهنده داستان هر کدام نماینده بخشی از نسل کشورمان است ...
کتاب بی نظیریه سه بار تو مقاطع زمانی مختلف خوندمش
این کتاب رو حدود سه سال پیش خوندم در واقع اولین رمانی که خوندم دل کور بود ، من با خوندن این کتاب عاشق کتاب خوندن شدم کتاب بسیار خوبیه دوست دارم دوباره بخونمش