کتاب «آدولف هیتلر و نقش من در سقوطش» نوشته اسپایک میلیگان، روایتی است شخصی، طنزآمیز و گاه تلخ از دوران خدمت نظامی نویسنده در جنگ جهانی دوم. میلیگان، که پیش از نویسندگی شهرتش را در عرصه کمدی و نمایش به دست آورده بود، در این کتاب اولین جلد از خاطرات خود را از زمان پیوستن به ارتش بریتانیا تا اعزام به جبهههای نبرد ارائه میدهد. عنوان کتاب، با لحنی طعنهآمیز، مسیر کلی روایت را مشخص میکند؛ روایتی که در آن جنگ، بیشتر از آنکه صحنهای قهرمانانه باشد، بستری است برای آشفتگی، بینظمی و گاه پوچی. در بخشهای آغازین، خواننده با زندگی روزمره میلیگان در دوران پیش از جنگ آشنا میشود؛ زندگیای که به شکل ناگهانی با احضار به خدمت نظامی تغییر میکند. میلیگان با نگاهی انتقادی و همراه با نوعی شوخطبعی گزنده، از نخستین برخوردهایش با نظام ارتش میگوید؛ از تمرینات طاقتفرسا، مقررات خشک، و فرماندهانی که گاه بیش از دشمن، مایه اضطراب سربازاناند. او نه در پی قهرمانسازی از خود است، نه در تلاش برای ساختن چهرهای حماسی از جنگ. بلکه بیشتر، لحظاتی را ثبت میکند که در آنها واقعیت جنگ با تمام جنبههای غیرقابل پیشبینیاش، چهرهای انسانیتر و گاه خندهدار به خود میگیرد. میلیگان در خلال روایت، از همراهانش در پادگان و جبهه میگوید؛ شخصیتهایی که هر یک با ویژگیهای خاص خود، فضای داستان را زندهتر میکنند. روابط میان سربازان، از شوخیهای گاه کودکانه تا لحظات جدی و تلخ، با دقت و ریزبینی نقل میشود. طنز موجود در کتاب، برخاسته از موقعیتهاست، نه حاصل تلاش برای خنداندن. مثلا در جایی که سربازان برای دریافت لباس نظامی صف کشیدهاند، توصیف میلیگان از شلوارهای گشاد و پوتینهای نامتناسب، بیشتر از آنکه خندهدار باشد، نوعی بینظمی و بیتوجهی ساختاری را نشان میدهد که سرنوشت انسانهایی را درگیر خود کرده است. نویسنده در جاهایی از کتاب، بدون آنکه لحن کتاب تغییر بنیادین کند، از اضطراب، ترس و فشار روانی سربازان سخن میگوید. جنگ، حتی در روایت طنزآمیز میلیگان، چیزی جز تجربهای فرساینده و گاه بیمعنا نیست. او به جای آنکه به تصویرهای کلیشهای از دلاوری و افتخار تکیه کند، بیشتر به جنبههایی از جنگ میپردازد که معمولا نادیده گرفته میشوند: تنهایی، بیهدفی، و تلاش برای حفظ روحیه در محیطی که مرز میان زندگی و مرگ مدام جابهجا میشود. در پایان کتاب، میلیگان هنوز پا به میدان اصلی نبرد نگذاشته، اما آنچه تا اینجا روایت شده، تصویری روشن از حالوهوای دهه ۴۰ میلادی در بریتانیا و ذهنیت یک جوان در آستانه ورود به تجربهای عظیم و ناشناخته است. «آدولف هیتلر و نقش من در سقوطش» سفری است به درون ذهن فردی که با طنز، ترس، خستگی و بیاعتمادی به دنیای اطرافش واکنش نشان میدهد؛ سفری که در عین طنازی، عمیقا انسانی است.
درباره اسپایک میلیگان
اسپايك ميليگان زاده ۱۶ آوریل ۱۹۱۸ و درگذشته ۲۷ فوریه ۲۰۰۲، یک هنرپیشه اهل ایرلند بود. از فیلمها یا برنامههای تلویزیونی که وی در آن نقش داشتهاست میتوان به زندگی برایان و شبح در خورشید ظهر اشاره کرد.