برخیز بتا بیا ز بهر دل ما/
حل کن به جمال خویشتن مشکل ما/
یک کوزه شراب تا به هم نوش کنیم/
زآن پیش که کوزه ها کنند از گل ما
چون عهده نمی شود کسی فردا را/
حالی خوش دار این دل پر سودا را/
می نوش به ماهتاب ای ماه که ماه/
بسیار بتابد و نیابد ما را
هر چند که رنگ و بوی زیباست مرا/
چون لاله رخ و چو سرو بالاست مرا/
معلوم نشد که در طربخانه خاک/
نقاش ازل بهر چه آراست مرا
ماییم و می و مطرب و این کنج خراب/
جان و دل و جام و جامه پر درد شراب/
فارغ ز امید رحمت و بیم عذاب/
آزاد ز خاک و باد و از آتش و آب
آن قصر که جمشید در او جام گرفت/
آهو بچه کرد و روبه آرام گرفت/
بهرام که گور می گرفتی همه عمر/
دیدی که چگونه گور بهرام گرفت