در سال 1997 ، رید هستینگز و مارک راندولف درحین سفرهای خود به سیلیکون ولی در مورد ایده های نوپای خود بحث می کردند. راندولف ، با وجود شنیدن دائما اعتراضاتی از قبیل "هرگز عملی نخواهد بود" ، مرتبا مداومت و استمرار در دادن ایده های مختلف و پافشاری روی آن ها را داشت. با وجود حرف ها و نگرانی های مایوس کننده او اقدام به اجاره دی وی دی فیلم از طریق پست کرد. ، نتفلیکس در سال 1998 راه اندازی شدرندولف ، اولین مدیر عامل آن ، داستان سرگرم کننده موفقیت خود را تعریف می کند، از ایده هایی که او و هاستینگز از طراحی روی دستمال های شام گرفته تا اختصاص 80 میلیون دلاری به روی عرضه اولیه سهام ((IPO درسال 2002. او با "صداقت بی اندازه خود" که تکیه گاه اصلی فرهنگ نتفلیکس است، می نویسد. در این کتاب شما چیزهای زیادی خواهید آموخت - گرچه راندولف در سال 2003 نتفلیکس را ترک کرد. کتاب هرگز به جایی نمی رسد، داستان شکست های مکرر این غول عظیم تجاری و در نهایت به موفقیت رسیدن آن است که نویسنده در آن به شخصیت اعضای تیم بسیار پرداخته و از گفتگوهای آنها و چالش هایی که سر راه آن ها بوده صحبت کرده است. در کتاب «هرگز به جایی نمی رسد» با چالشی حتی به عنوان اینکه دقیقا موفقیت چیست هم رو به رو می شویم.
مارک راندولف به عنوان اولین مدیر عامل شرکت ، به عنوان تولید کننده اجرایی وب سایت نتفلیکس و به عنوان عضوی از هیئت مدیره شرکت فعالیت کرد. مارک راندولف تعداد دیگری از استارت آپ های موفق از جمله Looker Data را که اخیرا با قیمت 2.6 میلیارد دلار به گوگل فروخته شده است ، تاسیس یا بنیانگذاری کرده است. او همچنین یک سرمایه گذار در استارت آپ های حوزه فناوری است.
[کتابی] دلربا، جذاب و بسیار مسرت بخش اگر تا به حال به این فکر افتاده اید که چگونه ایده ای را به یک نام خانوادگی جهانی تبدیل کنید، یا اگر سعی کنید ممکن است چه اتفاقی بی افتد- مارک راندولف راز دنیای استارت آپ های دره سیلیکون ولی را روشن می کند و در طول مسیر، شما را بسیار به خنده وا می دارد.
روایتی جذاب که با زاویه دید اول شخص گفته می شود از روزهای ابتدایی یکی از موفق ترین استارت آپ های فناوری تاکنون. خوانشی جذاب که هر کارآفرین احتمالی را درگیر خود می کند.
هر روز در ماشین ایده هایم را برایش می گویم. قصد دارم قانعش کنم تا به من ملحق شود و در مقام سرمایه گذار یا مشاور کمکم کند. می توانم بگویم تا حدی کنجکاو شده است. او برای بازخورددادن به من رودربایستی ندارد. می تواند به راحتی هرچیز خوب یا بدی را تشخیص دهد. و ایده هایی که صبح پشت فرمان می گویم؟ بیشترشان ایده های بدی اند. رید این را هم مثل ایده های دیگرم رد می کند. او گفت: «شدنی نیست، مبتکرانه نیست و هرگز جواب نمی ده.»
او عشق فیلم بود و دلش می خواست به مشتری هایش کمک کند تا فیلم های محبوبشان را پیدا کنند. این یعنی نه تنها باید چیزی را به آن ها می داد که می خواستند، بلکه باید چیزی را به آن ها می داد که خودشان هم نمی دانستند می خواهند.
موضوعی که درحین نوشتن برایم اهمیت داشت نمایش دقیق و کاملا مشخص شخصیت های تیم بنیان گذار نت فلیکس بود. قصد داشتم آن ها را همان گونه که بودند به تصویر بکشم و حال وهوای آن زمان را نشان دهم. از همه مهم تر، می خواستم نشان دهم در نت فلیکس با چه چیزهایی مواجه بودیم و موفقیت، باوجود تمام موانعی که پیش رویمان بودند، چه احساسی داشت