یاسمین لی کوری با دلسوزی و شفافیت درخشان ، اثرات بی مادری و آنچه برای غلبه بر آنها لازم است را بیان می کند.
این کتاب در یک اثر دوست داشتنی با عمقی فوق العاده ، علوم عصبی و تیزبینی بالینی را به هم می آمیزد.
یکی از مراجعه کنندگانم به اسم آلما می گفت که وجود فیزیکی مادرش را به یاد می آورد، ولی مطلقا هیچ خاطره ای از رابطهٔ متقابل با او ندارد. آلما احساس می کرد که برای مادرش آدم نیست و وجود ندارد. او در خانهٔ درختی حیاط پشتی شان بیشتر احساس راحتی می کرد تا پیش مادرش. من معتقدم که این نتیجهٔ مادری است که در رابطهٔ متقابلش با کودک حس واقعی ایجاد نمی کند.
گاهی اوقات مادر به وضوح در انجام عادی کارها ناتوان است. ولی، در موارد نهفته تر، مادر ظاهر دلخواه را دارد و بسیاری از کارهای ظاهری را که معتقد است سازندهٔ نقش محوری مادر است انجام می دهد، با این حال برای کودکانش همچون فردی است که واقعا حضور ندارد و با آن ها هم آهنگ نیست. حتی بعضی از این مادران پیش خودشان فکر می کنند که در نقش مادر شاد جا افتاده اند. اما مسئله این است که تعریف آن ها از مادر شاد بسیار متفاوت است! تمرکز آن ها بر لباس پوشیدن و آموزش کودکان و دور از چشم نگه داشتن درگیری های خانواده است.