هالی عادت بدی داشت. کارهای می کرد که حال دیگران را به هم می زد. مثلا نوشابه گازدار می خورد و آروغ می زد. یا در جاهای شلوغ صداهای بدی از خودش درمی آورد و هر هر می خندید. از جمع کردن کرم و حلزون هم خوشش می آمد. ما در هالی از کارهای زشت او خسته شده بود و...