چند دقیقه یا چند ساعت گذشت که کسی سر رسید. نمی دانم. چشمانم ماسیده بود روی دیگ ماکارونی، سری کج کردم روی آن دو پای سفید، بوی ماکارونی سوخته می آمد. غذای مورد علاقه ام، گوجه فرنگی های قطعه قطعه نشده در سینک، غرق در قطرات آب شیر می شدند. کسی در آغوشم گرفت...