سهروردی در فصل اول رساله می آورد: «بدان که اون چیزی که حق سبحانه و تعالی بیافرید گوهری بود تابناک، او را عقل نام کرد که اول ما خلق الله تعالی العقل» با توجه به حدیث نبوی: «اول ما خلق الله نوری» گفته اند که این عقل اول همان نور مصطفوی و حقیقت محمدی (ص) است، «مادر اول است، چون هر چه ایجاد شده و ایجاد می شود از اوست» قلم اعلی است، چون هر چه پدید می آید با این قلم نوشته می شود. لوح محفوظ است، چون هرچه ایجاد می شود بر این لوح نوشته می شود. این عقل، حقیقت انسانی است، روح اعظم است وخلیفهٔ خداست. این مرتبه عقل است که اول ماخلق الله است». سهروردی درادامه می آورد: «این گوهر را سه صفت بخشید... از آن صفت که به شناخت حق تعالی تعلق داشت، حسن پدید آمد... و از آن صفت که به شناخت خود تعلق داشت، عشق پدید آمد... و از آن صفت که نبود پس به بود تعلق داشت حزن پدید آمد.» پس حسن یا نیکویی در عالم، حاصل نگرش عقل کل به مبدأش است و عشق حاصل نگاه به خود و چون عقل به این حیثیت نگریست که نبود پس ببود، نیست بود و بود شد، حزن پدید آمد. پس حسن و عشق و حزن هر سه از یک مبدأ ملکوتی که همان عقل است نشأت گرفته اند. اکنون زمان آن رسیده است تا به تفصیل به سه رکن اصلی داستان یعنی حسن یوسف، عشق زلیخا و حزن یعقوب بپردازیم و نیز مباحثی را پیرامون حقیقت عشق و سلوک به منزل عشق مطرح کنیم.
جناب سهروردی در حدود سن ۳۵ سالگی کشته میشه، این عکسی که شما در کنار اسمش گذاشتین یک آدم هفتاد ساله رو نشون میده
تو کتابهای فلسفه هم همین عکس هستش
خداوند سبحان و تعالی اول عقل را خلق نکرد بلکه خود عاقل مطلق است و جهان و انسان و موجودات را به کمک فهم و عقل بیکران خویش از هستی خویش آفریده است و نه از عدم و نیستی. ماده و روح و روان هرسه نه تنها امر و خلق اند بلکه خمیر مایه تثلیثی مسالحی ساختار هستی خود خداوند. سه جنبه و جلوه این خمیر مایه واحد و یگانه قابل تبدیل به هم اند و مطلقا جدا ناپذیر از همدیگر. جان پیوستهترین بخش خداوند است و تنها عامل بخشیدن و باز پس گرفتن حیات میباشد. لذا حقیقت وجودی انسان خویشتن یا نفس انسان میباشد.