آگاهی در ذات خود کامل، تمام و خرسند است. در واقع ماهیتش همان شادی است . نه از آن شادی که به وضعیت ذهن، جسم یا دنیا بستگی دارد که از آن شعف بی دلیل که مقدم بر هر وضعیت و مستقل از آن است -
به همین دلیل وقتی از جی کریشنامورتی خواستند نکته ای به شاگردانش بگوید گفت برای من مهم نیست چه پیش می آید»
به عبارتی هرگاه خورشید نورش را در جهتی می تاباند فقط چیزی «غیر» از خودش را روشن می کند. به همین ترتیب هرگاه آگاهی نور دانستنش را در جهتی می تاباند فقط به دانش چیزی ظاهرأ «غیره» از خودش دست می یابد .
بنابراین آگاهی برای این که خود را بداند لازم نیست فعالیت خاصی انجام دهد یا نور دانستنش را هر جهت خاصی بتاباند. هیچ تلاشی برای آگاهی لازم نیست تا خود را بداند. در واقع هر تلاشی او را از خودش دور می کند.
این آرامش، آرامشی شکننده نیست که وابسته به آرامش نسبی ذهن، جسم یا دنیا باشد بلکه آرامشی ذاتی است که همواره پیشاپیش و مستقل از حرکت یا سکوت ذهن در زمینه ی تجربه حاضر است. آن آرامشی است که «ورای اندیشه» است.