رمانی پیرامون دختری تنها که کتابدار است و در پانسینونی عجیب و غریب زندگی می کند، دختری به نام بهار که بالاخره توانسته مستاجری دیگر برای اتاق های خالی پانسیون پیدا کند و همین کارش او را حسابی به دردسر انداخته، پسر جوان که با پیشنهاد او پا در این مکان بی قانون گذاشته به حد کافی از مشکلات خودش در تنگنا است و تحمل مشکلی دیگر را ندارد، بنابراین شروع می کند به تهدید بهار برای بازپس گرفتن پول اتاقش تا شاید بتواند جایی دیگر را برای زمان مورد نظرش اجاره کند. دعوا و درگیری میان مهرداد و بهار ادامه دارد، مهرداد که مصمم به رفتن است حس کنجکاوی اش درباره اهالی این خانه گل می کند، مادام و اوس باقر که هستند، رابطه بهار با آن ها چیست، چطور می شود که دختری جوان برای زندگی به چنین بیغوله ای پا می گذارد؟
کتاب کار نده دستم!