نثر هوشمندانه و تفاسیر سیاسی طنزآمیز «یوناسن»، هم برای طرفداران رمان قبلی و هم برای تازه واردان، رضایت بخش خواهد بود.
دنباله ای پرآشوب، هوشمندانه، و فراموش نشدنی.
هجوی تفکربرانگیز و بهنگام بر وضعیت کنونی جهان و خطرات جنگ.
«هری بلافونته» فهمید که «آلن» هیچ وقت تبلت ندیده و از نمایشش خیلی خوشحال شد. تبلت می توانست به آدم نشان بدهد که در دنیا چه خبر است و این که قبلا چه خبر بوده و حتی در شرف این بود که نشان بدهد بعدا قرار است چه خبر شود. بسته به این که کجایش را لمس می کردی، انواع عکس و فیلم از هر موضوعی که فکرش را می کردی-و بعضی چیزهایی که فکرش را هم نمی کردی-نمایش می داد.
اگر دکمه های دیگری را لمس می کردی، موسیقی پخش می کرد. باز هم دکمه های دیگر را که می زدی، تبلت شروع به حرف زدن می کرد. ظاهرا زن بود، «سیری». بعد از صبحانه و نمایش، «بلافونته» چمدان کوچکش، تبلت سیاهش و خودش را برداشت و راهی فرودگاه شد تا به خانه بازگردد.
«آلن»، «ژولیوس» و مدیر هتل برایش دست تکان دادند. تاکسی هنرمند، تازه از دید خارج شده بود که «آلن» رو کرد به مدیر و از او خواست تبلتی از همان مدل که «هری بلافونته» داشت، برایش مهیا کند. محتویات متنوعش، پیرمرد صدساله را حسابی سرگرم کرده بود، خیلی بیشتر از اغلب چیزها.
کتاب واسه سرگرمی و شوخی کتاب خوبیه و اینکه حجم کتاب با ۵۵۰ صفحه یکم زیاده! قطعا یوناسن تو این کتاب هم شوخ طبعیهای خاص خودشو داشت (یجورایی سبک نویسندگیشه) اما ، در مقابل بار کتاب پیرمرد صد ساله این کتاب درجه پایینتری قرار داشت، از نظر جذابیت داستانی کتاب شروع داستانی خیلی خوبی داشت تا ۲۵ درصد داستان که پیش میره به بعد جذابیت داستان خیلی کم میشه و جذابیت داستان تو بخشهای انتهایی (۷۰ صفحه پایانی) دوباره برمیگرد طبق روال عادی و چیزی که از نویسنده انتظار میره