شوخ ، بی قید و شرم است. . . این سه زن افرادی باورپذیر هستند که با ترکیبی از همدردی و دلگرمی به نمایش در آمده اند.
شاهکار قابل توجهی از همدلی.
اثری درخشان.
پیش از اینکه از نظرم ناپدید شود، یک بار دیگر سرش را برگرداند. اضطرابی در دیدگانش موج میزد که به من هم سرایت کرد. بلند شدن هواپیما به نظرم غم انگیز آمد. هواپیماهای چهار موتوره به آهستگی اوج می گیرند اما این یک وداع طولانی است. جت با خشونت یک «به امید دیدار» از زمین کنده شد. اما به زودی سر شاخ آمدم. نه، غیبت دخترها غم به دلم نیاورده بود، برعکس می توانستم به دلخواه تند یا آهسته برانم. هرجا بخواهم بروم و هر زمان میل کردم متوقف شم.
فردا به پاریس برمی گردم. موریس خانه را ترک کرده است و من به این دو در نگاه می کنم: دفتر کار موریس؛ اتاقمان. بسته اند… دری بسته، چیزی پشت در کمین کرده است. اگر تکان نخورم باز نخواهد شد. بی حرکت ماندن؛ برای همیشه. متوقف کردن زمان و زندگی. ولی می دانم که تکان خواهم خورد. در به آرامی باز خواهد شد و آنچه را پشت در است خواهم دید. آینده. در آینده باز خواهد شد. به آرامی. به طور حتم. بر آستانه ی آن ایستاده ام. جز این در و آنچه پشت آن کمین کرده چیزی ندارم. می ترسم. و نمی توانم کسی را به کمک بخواهم. می ترسم.
بین آن دو این صمیمیت که روزی فقط مال من بود به وجود آمده است، پس از بیداری، حتما موریس او را به شانه اش می فشارد و او را غزالم و پرنده جنگلی ام می نامد، یا شاید نام های دیگری به او داده که با همان لحن ادا می شود؟ یا صدایش را هم جور دیگر کرده است. ریش می تراشد، به او می خندد، دیدگانش تیره تر و درخشان تر است و دهانش زیر پوشش کف سفید مخفی شده. در آستانه در ظاهر می شود، با دسته بزرگی از گل های سرخ: آیا برایش گل می برد؟ قلبم را با اره ای به دندانه های خیلی تیز می برند.
در این مطلب، نکاتی ارزشمند را درباره ی چگونگی نوشتن داستان های کوتاه خوب با هم می خوانیم
مطالعه ی فلسفه به منظور درک چگونگی تکامل ذهن و اندیشه ی بشر در طول زمان، اهمیت بسیاری دارد
بینش هایی به یاد ماندنی درباره ی جذابیت های «اگزیستانسیالیسم»
«خانم ها، شما همه چیز را به او مدیون هستید!» این جمله، تیتر روزنامه ای است که خبر درگذشت سیمون دوبووار را در آپریل سال 1986 به اطلاع همگان رساند.
درحالی که داستان اصلی کتاب با آگاهی یک زن از خیانت شوهرش شروع میشود ولی به هیچ عنوان حول محور انتقاد به خیانت یا نشان دادن تلخی موجود در آن نیست. سیمون دوبووار به دنبال آگاه کردن زنان و دخترانیست که ازدواج را ساحل امنی برای استراحت ابدی میبینند، پیشرفت شخصی و رشد خویش را متوقف میکنند و با شیدایی زمان ازدواجشان در حباب خیالی ای از "ثباتِ پایان ناپذیر" غوطه ور میشوند. کتاب درباره ترکیدن این حباب صحبت میکند که چقدر یک زنِ میانسالِ رشد نیافته در این حالت آسیب پذیر است. "زن وانهاده" زنی نیست که از سمت شوهرش وانهاده شود، برعکس، زنیست که خودش را وانهاده و ادامه زندگی اش را در قالب خانه و اتومبیل مشترک، لوازم خانه و تزئینات، تصمیم فرزندانش و قلب شوهرش ادامه میدهد و شخصیت حقیقی اش کم کم در بطن زندگی حل شده و ناپدید میشود. نکته جذاب دیگر این کتاب عدم رفتار هیجانی در برخورد با مسائل است به نحوی که شخصیت زن داستان بعد از پی بردن به خیانت شوهرش شروع به ریشه یابی این اتفاق میکند و سهم خود را در برابر آسیبی که دیده است میپذیرد و مسئولیت خودش را هرچقدر دردآور و هولناک قبول میکند.
سلام وقتتون بخیر ، کتاب بدی نبود ، تم خیانت بنظرم یک مقدار کسالت آور شده دیگه ، اما خوب همون قضیه وانهادگی که درون هممون وجود داره رو خوب به تصویر کشیده .
سلام وقتتون بخیر ، کتاب بدی نبود ، اما تم خیانت بنظرم یک مقدار کسالت آور شده دیگه
عالی بود . با ترجمه عالی