هر متنی نوعی پرتاب است، پرتابی که نتیجه اش اساسا غیرقابل پیش بینی است. در این معنا نوشتن نوعی قمار است. فرد تأملی می کند و چیزی می نویسد. این که این نوشته متنی اصیل است یا مبتذل، موثر است یا بی اهمیت، عمیق است یا سطحی، ماندگار است یا گذرا، پیشاپیش روشن نیست. نه نویسنده و نه حتی دیگران نمی توانند سرنوشت یک متن را پیش بینی یا تعیین کنند. چه متن ها که در ابتدا همگان آن ها را متونی تاریخ ساز و ماندگار می پنداشتند اما حتی یک دهه نیز دوام نیاوردند و به دست فراموشی سپرده شدند؛ چه متن ها که زمانی عمیق خوانده می شدند و امروز مطلقا مبتذل و سطحی محسوب می شوند؛ و چه متن ها که ابتدا با خنده و تمسخر منتقدان مواجه شدند، اما امروز سرفصلی مهم از تاریخ یک تمدن اند. پس متن به راستی، همچون تاس، به میانه جهان و مردمان پرتاب می شود. اما دو پرسش مهم در این جا قابل طرح است: اول این که متن چگونه تولید می شود؟ و دوم این که چه چیزی به متن معنا، جایگاه یا، در یک کلام، «آینده» می بخشد؟
فیلسوفان پس از پارمنیدس برای هزاران سال منطق هستی را، یعنی ندای هراکلیتوس را، بحران ضروری هستی شناختی را، فراموش/پنهان کردند. امروز هرچند مدتی است که با رها شدن از سلطه ثبات گرایی جزم اندیشانه این ندا انعکاس یافته و به گوش ها رسیده، اما عملا دستمایه دشمنان شده است و دریغا باز هم برای پرت کردن حواس: اسطوره عصر ما همان مقبول سازی، تحمیل و کژنمایی بحران هاست از سوی ذی نفعانشان. این جاست که روشنفکران نیز فریب می خورند و مصادره می شوند. این جاست که صدای فیلسوفان بحران اندیش، اگر اصلا تولد یافته باشند، از فرط بلندی شنیده و فهم نمی شود؛ حتی اگر خانه ها و کتابخانه ها پر از کتاب هایی درباره بحران باشد.
در این مطلب به چهار نوع اصلی در سبک های نگارش می پردازیم و همچنین، شیوه ی استفاده از آن ها را مرور می کنیم.
پس از دفاع مصطفی ملکیان از این کتاب با آن آشنا شدم.
باسلام . لطفا موجود کنید