«خاک سفید» نوشتۀ حمید بابایی همانطور که از اسم رمان انتظار میرود، داستانی است که در محلۀ خاک سفید تهران پارس میگذرد. ماجراهای رمان در فاصلۀ زمانی سال ۷۴ تا ۸۰ رخ میدهد.
خاک سفید محلهای در محدودۀ تهران پارس است که با مهاجرت و ساخت و سازهای غیرمجاز گسترش یافت. در سایۀ محلۀ خاک سفید، مکانی شکل گرفت که به جزیره و یا غربت مشهور و تبدیل به یکی از کانونهای جرم و جنایت شد. جزیره در روزهای پایانی سال ۷۹ با اقدام ضربتی نیروی انتظامی محاصره، پاکسازی و تخریب شد.
نویسنده زندگی چند نفر را در محلۀ خاک سفید دستمایۀ رمانش قرار داده است. او کوشیده است تا خشونت جاری در این محله را با نگاهی واقعگرایانه روایت کند. این نگاه واقعگرایانه حاصل تجربۀ زیستی نویسنده در این محله است. حمید بابایی با ادغام خیال و واقعیت روایتی جذاب از این مکان ارائه داده است. نگاهی بسیار منفی در میان مردم در رابطه با این محله وجود داشت و نویسنده معتقد است در رمانش این نگاه را نقد کرده است.
شخصیت اصلی در رمان خاک سفید از الگوی سفر قهرمان پیروی میکند و ما سیر تکامل و رشد این شخصیت را در رمان شاهد هستیم. پویا شخصیت اصلی رمان وارد محله غربت (جزیره) میشود و مدتی در این محیط سر میکند و بعد با قبولی در دانشگاه به دنیای خودش باز میگردد. اما در این مدت دورۀ بلوغ خودش را طی کرده است. اکبر یکی دیگر از شخصیتهای مهم رمان، دانشجوی اخراجی رشته حقوق و غرق در کار خلاف است. او از سر فقر و ناچاری تن به کار خلاف داده است. اما لوطی است و مرام پهلوانی دارد.
«خاک سفید» رمانی است که با تکیه بر یک مکان و و شناخت آدمهایی که در این مکان زندگی میکنند روایتی واقعگرایانه به دست داده است. نویسنده با شناخت و اشرافی که نسبت به این محله داشته، لحن و زبان شخصیتهای رمان را به خوبی از کار درآورده است. از نظر ساختاری هم با انتخاب زاویه دیدهای متعدد و تغییر زاویه دید در هر فصل، روایتی همهجانبه از فضا و شخصیتها ارائه میدهد و خواننده را با داستانش همراه میکند.
«خاک سفید» روایت مکانی است که دیگر وجود ندارد اما شخصیتهای رمان را هنوز میتوانیم هر روزه و در همۀ جای شهر ببینیم. برای علاقمندان به رمانهای فارسی که تاب و تحمل چنین فضاها و شخصیتهایی دارند، «خاک سفید» گزینۀ مناسبی است.
کتاب خاکسفید