کتاب گزیده غزلیات شمس

Shams
(گزیده سخن پارسی)
کد کتاب : 38957
مترجم :
شابک : 978-9644451546
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 688
سال انتشار شمسی : 1401
سال انتشار میلادی : 1998
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 15
زودترین زمان ارسال : 11 آذر

معرفی کتاب گزیده غزلیات شمس اثر جلال الدین محمد بلخی(مولانا)

کتاب "گزیده غزلیات شمس" اثری است که در آن قسمتی از زیباترین غزلیات سروده شده توسط "مولانا جلال الدین محمد بلخی" به چاپ رسیده است. این گزیده که به کوشش یکی از ادیبان فرزانه‌ی معاصر یعنی دکتر "محمدرضا شفیعی کدکنی" تدوین شده، در نزدیک به هفتصد صفحه توسط انتشارات علمی و فرهنگی منتشر گشته است.
دکتر "محمدرضا شفیعی کدکنی" در مورد روندی که در این گزیده اتخاذ کرده نیز در پیشگفتار اثر صحبت کرده است. وی اظهار داشته که در "گزیده غزلیات شمس" سعی بر این بوده است که غزل هایی انتخاب شود که از نظر ارتباط احساسی و پس‌زمینه‌ی عاطفی در یکی از اقلیم‌های روحی و روانی مولانا بیشتر درخشیده باشند، از نظر آهنگ و موسیقی متمایزتر باشند و واژگان و زبان شعری آن‌ها دارای امتیاز و هماهنگی بیشتر باشد، از نظر شکل و خلاقیت قالب شعری بیشتر خصیصه‌های مولانا را بازتاب دهند و از جهت تصویرسازی اصیل تر و متمایزتر باشند. به طور طبیعی نمی‌توان مجموع همه این مزایا را در یک غزل واحد پیدا کرد اما "گزیده غزلیات شمس" این طیف از غزل‌ها را به خوبی نشان می‌دهد.
دکتر "محمدرضا شفیعی کدکنی" همچنین بحث می‌کند که از نظر زبان و گستردگی واژه، دیوان شمس در میان مجموعه شعرهای فارسی، به ویژه در میان آثار غزلسرایان، برجسته است. وسعت طیف معانی مورد نظر مولانا و تفاسیر او دلیل این گستردگی و تنوع است. برخلاف بسیاری از شاعران قدیم که خود را محدود به واژگان و عبارات رسمی کردند، مولانا سعی کرده است زبان را در شکل فعلی خود به کار گیرد. به واقع، طیف وسیع معانی، موقعیت‌ها و و تجربیات بی شمار، استفاده از اصطلاحات واضح تر و واژگان شاداب‌تر و گسترده‌تر را ضروری می سازد.

کتاب گزیده غزلیات شمس

جلال الدین محمد بلخی(مولانا)
جلال الدین محمد بلخی معروف به مولانا، مولوی و رومی، زاده ی 15 مهر 586 و درگذشته ی 4 دی 652 هجری شمسی، از مشهورترین و تأثیرگذارترین شاعران ایرانی است.جلال الدین محمد بلخی در بلخ زاده شد. پدر او مولانا محمد بن حسین، خطیبی معروف به بهاءالدین ولد و سلطان العلما، از بزرگان صوفیه و مردی عارف بود و نسبت خرقه ی او به احمد غزالی می رسید. وی در عرفان و سلوک سابقه ای دیرین داشت و چون اهل بحث و جدال نبود و دانش و معرفت حقیقی را در سلوک باطنی می دانست نه در مباحثات و مناقشات کلامی و لفظی، پرچمداران کلام و...
دسته بندی های کتاب گزیده غزلیات شمس
قسمت هایی از کتاب گزیده غزلیات شمس (لذت متن)
ای رستخیز ناگهان وی رحمت بی منتها ای آتشی افروخته در بیشه اندیشه ها/ امروز خندان آمدی مفتاح زندان آمدی بر مستمندان آمدی چون بخشش و فضل خدا/ خورشید را حاجب تویی اومید را واجب تویی مطلب تویی طالب تویی هم منتها هم مبتدا/ در سینه ها برخاسته اندیشه را آراسته هم خویش حاجت خواسته هم خویشتن کرده روا/ ای روح بخش بی بدل وی لذت علم و عمل باقی بهانه ست و دغل کاین علت آمد وان دوا/ ما زان دغل کژبین شده با بی گنه در کین شده گه مست حورالعین شده گه مست نان و شوربا/ این سکر بین هل عقل را وین نقل بین هل نقل را کز بهر نان و بقل را چندین نشاید ماجرا/ تدبیر صدرنگ افکنی بر روم و بر زنگ افکنی و اندر میان جنگ افکنی فی اصطناع لا یری می مال پنهان گوش جان می نه بهانه بر کسان جان رب خلصنی زنان والله که لاغست ای کیا/ خامش که بس مستعجلم رفتم سوی پای علم کاغذ بنه بشکن قلم ساقی درآمد الصلا

عشق بر دل می نهـد بنیـــاد را آخر ای جان از که خواهم دادرا ؟/ دیــگــران آزاد ســازند بـــنــده را عشق بــنــده می کـنـــد آزاد را/ کـــاشـکی هرگـــز نـزادم مـادرم چون کــنم این بـخت مـادرزاد را ؟/ خسرو و شیرین بهم در عشرتند نــاله و زاریّ و غــم فـرهــــاد را/ تـیشه ی فرهـاد و کوه بـیستون می گــــدازد خــاره و پــــولاد را/ از برای زلف مشک آمیز دوست دوست دارم شانه ی شمشاد را

رو سر بنه به بالین، تنها مرا رها کن ترک من خراب شبگرد مبتلا کن/ ماییم و موج سودا، شب تا به روز تنها خواهی بیا ببخشا، خواهی برو جفا کن/ از من گریز تا تو، هم در بلا نیفتی بگزین ره سلامت، ترک ره بلا کن/ ماییم و آب دیده، در کنج غم خزیده بر آب دیدهٔ ما، صد سنگ آسیا کن/ خیره کشی است ما را، دارد دلی چو خارا بکشد، کسش نگوید: تدبیر خون بها کن/ بر شاه خوب رویان واجب وفا نباشد ای زرد روی عاشق، تو صبر کن وفا کن/ دردی است غیر مردن، آن را دوا نباشد پس من چگونه گویم کاین درد را دوا کن/ در خواب دوش پیری، در کوی عشق دیدم با دست اشارتم کرد، که عزم سوی ما کن/ گر اژدهاست بر ره، عشق است چون زمرد از برق آن زمرد، هین دفع اژدها کن/ بس کن که بی خودم من، ور تو هنر فزایی تاریخ بوعلی گو، تنبیه بوالعلا کن