انگیزه ی اصلی ترجمه کتابی که می خوانید وقایعی است که پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی رخ داده است.
ناگهان نام قرقیزها، ازبکها، قزاقها، پچنگ ها، آبخازها و … دیگر اقوام آسیای میانه بر سر زبانها افتاد و در برخی از نقاط آسیای میانه و قفقاز آتش ستیزه های قومی که برای مدت زمانی هفتاد ساله فرونشانده شده بود دوباره شعله ور شد. اکثر اینان بقایای اقوام صحرانوردی هستند که از آغاز ظهور خو در عرصۀ تاریخ، از سده های نخستین تا سده های هجدهم و نوزدهم میلادی سرزمینهای فراخ میان چین و کرانه های شرقی دریای مدیترانه و دریای سیاه را میدان تاخت و تاز خود کردند و یکی پس از دیگری چونان گردبادی سیاه از شرق تاختند و هر یک به نوبه خود در بخشی از آسیای غربی و اروپای شرقی «امپراتوریهای» خود را بر ویرانه های شهرهای تمدن های کهن برپا کردند و به «ترک کردن» اقوام دیگر پرداختند. در این میان اقوام ایرانی بیش از ده قرن یوغ سلطه ترکان را بر گردن کشیدند و بخشی از آنان ترک زبان شدند، و برخی از کوه ها و رودها و قریه ها و دشت های این سرزمین نام ترکی به خود گرفتند. می دانیم که هول انگیزترین این گردبادها، گردباد سیاه مغول بود که از دشت های مغولستان پاگرفت و سراسر آسیا و بخشی از اروپا را درنوردید و طی قرنها سلطۀ خود کانونهای تمدن بشری را در این بخش از جهان چنان ویران کرد که ما هنوز از زیر ضربه های آن کمر راست نکرده ایم. گرچه بسیاری از سرکردگان این صحرانوردان سرانجام «متمدن» شدند، به دین مغلوب شدگان گردن نهادند، و بر ویرانه های اجدادشان بناهایی برپا کردند، و برخی از آنان مانند الغ بیگ به دانش ستاره شناسی رو آوردند، اما میراث آنان، در مجموع، تثبیت تصور «چراگاه» و سرزمین ایلی از یک کشور و اطاعت بی چون و چرای مغلوبان از فرمانروایان غالب و تلفیق آن با مفهوم قدیمی فرمانروایی در این سرزمین بود، که سرانجام مونتسکیو آن را با عنوان «استبداد شرقی» به عنوان نوعی حکومت تعریف کرد، ویژگیهای آن را بر شمرد و در دائره المعارف فرانسه در نیمه های اول قرن هفدهم ثبت کرد.
کتاب تاریخ ترکهای آسیای میانه