1. خانه
  2. /
  3. کتاب آدم بدشانس

کتاب آدم بدشانس

1 از 1 رأی

کتاب آدم بدشانس

جلد دوم (مجموعه داستان های رمی)
Un - uomo Fartvnato
٪15
310000
263500
معرفی کتاب آدم بدشانس
رم، یا به قول لاتینی ها اوج دنیا (caput mundis) و به قول دیگر، جاودانه شهر (città eterna) که تمام راه ها به آن ختم می شده اند، از همان زمانه باستان تا به امروز مورد توجّه شاعران و نویسندگان بوده است، از پتروینوس و هوراس رم باستان گرفته تا دانته سده های میانه، لئوپاردی و جوآکینو بلّی، شاعر گویش رمی سده نوزدهم و آلبرتو موراویای سده بیستم. موراویا انگیزه رم نویسی اش را بلّی شاعر می داند و می گوید: «او رم و مردمان سده نوزدهمی اش را به نظم درآورد و من رم و مردمان سده بیستمی اش به ویژه بعد از جنگ جهانی دوم را به نثر.» امّا رم و رمی های امروزی نه آنانی هستند که بلّی گفته و نه همانانی که در داستان های رمی دهه چهل و پنجاه موراویا می بینیم. آن آدم ها دیگر در جامعه امروز ایتالیا حتّی حضور فیزیکی هم ندارند: شاید هم ژنتیکی عوض شده باشند! آن آدم های حاشیه ای داستان های رمی، امروزه جایشان را داده اند به مهاجرانی که اصطلاحا و احتمالا به تحقیر "خارج از جامعه مشترک اروپایی" (extracomunitari) خطاب می شوند و پلاس اند در رم. چرا که اروپاییزه شدن در دستور کار است. ملی گرایی دارد به تدریج جایش را به اروپایی گرایی می دهد، شاید هم تاکنون داده باشد.
درباره آلبرتو موراویا
درباره آلبرتو موراویا
آلبرتو موراویا، زاده ی 28 نوامبر 1907 و درگذشته ی 26 سپتامبر 1990، رمان نویسی ایتالیایی بود.موراویا در رم به دنیا آمد. او در کودکی به بیماری سل استخوانی مبتلا شد و تا بیست سالگی با آن دست و پنجه نرم کرد. موراویا به دلیل بیماری، تحصیلات منظمی نداشت اما وقت خود را با مطالعه می گذراند. او در سال 1941 با الزا مورانته ازدواج کرد و در سال 1962 از او جدا شد. موضوعات اصلی آثار او، جنسیت، بیگانگی و هستی گرایی بود. موراویا می گوید: «در سال 1943 ابلاغی با دستوری محکم و قاطع صادر شد که دیگر به هیچ عنوان نباید بنویسم.» او را وادار کردند برای سینما به عنوان منبع درآمد کار کند: دو نمایشنامه باری کاستلانی بدون امضار نوشت، شلیک هفت تیر و زازا. در طی چهل و پنج روز به عضویت روزنامه کوررادو آلوارو با نام «پوپولودی رما» درآمد. خودش می گوید: «فاشیسم با آلمانی ها بازگشت و من باید فرار می کردم چرا که شناسایی شده بودم و و (از سوی مالاپارته) یعنی در فهرست اسامی ای بودم که باید دستگیر می شدند.» با السامورانته به سوی ناپلی می گریزد ولی موفق نمی شود و مجبور می شود در کلبه ای نزدیک فوندی میان دهقانان به مدت نه ماه به سر برد. او در این باره می گوید: «این دومین تجربه مهم من در زندگی بعد از آن بیماری بود. تجربه ای که به من نیرو بخشید.»
مقالات مرتبط با کتاب آدم بدشانس
توصیه های «جویس کارول اوتس» درباره هنر خلق «داستان کوتاه»
توصیه های «جویس کارول اوتس» درباره هنر خلق «داستان کوتاه»
ادامه مقاله
اولین نفری باشید که نظر خود را درباره "کتاب آدم بدشانس" ثبت می‌کند