"شب ناز" شخصیت اصلی این داستان، و پدرش کارخانه دار بزرگی است که به دلیل نداشتن پسر، به "جمشید" اعتماد می کند و مسئولیت کارها را به او می سپارد. پدر شب ناز از طرفی حسابدار جوانی را با نام "منصور" استخدام می کند. روزی که شب ناز به طور اتفاقی به کارخانه می رود، در نگاه اول به منصور، دل می بازد. منصور در حسابرسی های کارخانه، متوجه اختلاس جمشید می شود. جمشید او را از کارخانه بیرون می کند و پدر شب ناز به او فشار می آورد که به همسری جمشید دربیاید و وقتی با مخالفت دخترش رو به رو می شود، متوجه خیلی از مسائل می شود و...
کتاب سراب شوریدگی