صدای خنده دخترها فضای خانه را پر کرده بود. طوبا دستکش ظرفشویی را از دستش در آورد و با صداقتی مادرانه گفت : الهی همیشه شاد باشن و صدای خنده هاشونو بشنویم. ترلان آخرین بشقاب را با دستمال خشک کرد و گفت : آره ، اما یه کمی ملاحظه هم خوبه ! طوبا با لبخند پرسید : ملاحظه واسه چی ؟ ترلان روی صندلی نشست ، دستمال را روی میز نهاد و گفت : ملاحظه ی بزرگ ترا. انگار نه انگار که باباهاشون خوابن! طوبا که مشغول چای ریختن برای او بود گفت : ای خواهر ! یه روز تعطیل که بیشتر ندارن ، بذار شاد باشن ، چه ساکت ، چه شلوغ ، این باجناقها مدام چرت می زنن.