برای تحقق رویاهایش خوشحال بودم، اما دور شدن از صمیمی ترین همراز و محرم زندگی ام سخت و دشوار بود. تمامی عکس های روز اردو را از ریحانه گرفته بودم تا بعدها با دیدن آن ها به یاد آن روز پر خاطره تصاویری به یادگار داشته باشم. در چندین عکس رادین هم بود که هربار با دیدن شانه های چسبیده به هم او و استاد فرامرزی بغض راه گلویم را فشرده و اشک در چشمانم حلقه زده بود.
کتاب صبح می آید...