حرف های نگفته زیادی در دلم تلنبار شده بودند و سخت نیاز به شنونده ای داشتم که سنگ صبورم شود. اگر تنها دوستم فرشته ازدواج نمی کرد و به شهر نمی رفت من این کمبود را نداشتم. او را از کودکی می شناختم و تنها دوست صمیمی ام محسوب می شد. بعد از او که در سن هفده سالگی ازدواج کر و رفت من به خاطر کم حرفی و نجوش بودنم نتوانستم دوست دیگری را جایگزین او کنم.
کتاب عاشقانه کبود