- ماهی جان! توهم نیست! رویا نیست! میان بیداری صدایم زده است! از آسمان سنگ باریده است حتما درست به همین اندازه غریب است شنیدن ماهی جان از میان لب های لرزانش. انگشتانش سر می خورد میان موهایم و نفسش طرح می زند روی لب های ترک خورده ام. - خوب می شی عزیزم، خوب می شی خوشگلم. باهم درستش می کنیم قربونت برم. مثل روز اولش می کنیم. یک جایی درون تنم، یک جایی که نمی دانم کجاست، نبض می زند؛ ضعیف و بی جان.. ؛ اما می زند. مامان و بابا را نمی بینم دیگر و دخترک محکم تر از همیشه به پاهایم چنگ زده است. می شود به ماهی ها هم تنفس مصنوعی داد؟!
واقعا چندبار این کتاب رو خوندم لحظه به لحظش رو حس کردم واقعا به شدت احساسی بود جوری که بعضی جاهااشکم در میاومد واقعا ممنون از خانوم منعم بابت این کتاب
درود بر قلم شیوای خانم منعم واقعا لذت بردم از خواندنش
داستان بسیار زیبایست خیلی آموزنده و عاطفی و احساسی بود درکل این داستان اشک من رو بسیار درآورد ولی جلد روی کتاب رو دوست نداشتم با تصورات من ،مناسب نیست ،بنظرم جلدکتاب باید تغییر کند درپایان از خانم منعم برای نوشتن این داستان عاطفی و بسیار زیبا تشکر میکنم آرزوی موفقیت برایشان میکنم
نشر علی فرمودن که بهتون بگم چون شما گفتید، فروشه کتابو متوقف میکنیم تا شکله جلد عوض بشه. فقط چیزایی که تو تصورات تون هست رو لطفا بگید تا دوباره شرمنده تون نشیم😐
چشم نشر علی منتظر نظر شما بود واسه تغییر جلد 😐 نکنه تحریک کنندست؟
زیباترین داستانی بود که طی این چند سال اخیر خوندم چه بین رمانهای آنلاین وجه بین رمانهای چاپ شده به همه توصبه میکنم حتما این رمان زیبا رو بخون