همین که وارد محوطه ی کاخ شدم، دوباره آن احساس گیجی دلهره آور سر تا پایم را گرفت، انگار نزدیک بود بیفتم. کسی در گوشم نجوا می کند؟کسی اسمم را صدا می زند؟ آنی دوازده ساله به کاخ هکسر دعوت شده تا خدمتکار بانو هکسر مرموز بشود. همه جا نقش مار کنده کاری شده و وقتی آنی یکی از آن ها را لمس می کند، به زمان گذشته برمی گردد، زمانی که آن کاخ، بیمارستان جذامی ها بوده و دکترهاکسور شیطان صفت آن را با مجموعه ای از خزنده های وحشت آفرینش اداره می کرده. آنی به هیچ وجه نمی خواهد برگردد، اما بانو هکسر به او تکلیف می کند که راهی برای دزدیدن کتاب درمانگری و داروهای سحرآمیز دکتر پیدا کند. وعده می دهد که آن کتاب دنیا را از شر بیماری ها نجات خواهد داد، از جمله سل، که قاتل مادر آنی بوده است. آنی سفری دراز و پرخطر دارد، آیا او موفق می شود؟