کتاب سال سیل

The Year of Flood
کد کتاب : 44517
شابک : 978-6227390148
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 220
سال انتشار شمسی : 1401
سال انتشار میلادی : 2020
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 2
زودترین زمان ارسال : 11 آذر

معرفی کتاب سال سیل اثر مهرداد صدقی

"سال سیل" اثر جدیدی است از "مهرداد صدقی" که نشر کتاب کوچه آن را منتشر ساخته است. این داستان دویست و بیست صفحه ای، در جایی رخ می دهد که به آن "گل دره" می گویند و در آن جا قرار است که داستان "سال سیل" با یک ماجرای دلدادگی آغاز شود. "صولت" به "ماه چهره" دل بسته اما سرنوشت، خواب دیگری برای ماجرای عشق و عاشقی آن ها دیده و اتفاقات به نحو دیگری رقم می خورد. از سویی دیگر وقوع سیلی هولناک وضعیت منطقه را کاملا دگرگون ساخته و داستان "سال سیل" زمانی هیجان بیشتری می یابد که یک موجود عجیب و غریب، لرزش های ناگهانی و وقت و بی وقتی را در منطقه به وجود می آورد.
خوانندگان "مهرداد صدقی"، نویسنده ی بجنوردی معاصر را بیشتر با آثار طنزی که نوشته می شناسند و او عمده ی شهرت خود را مرهون نگارش کتاب های طنزش می باشد. اما وی اینک با نگارش "سال سیل"، ظرفیت بالای قلم خود را در آفرینش داستان های هیجانی و پرحادثه به رخ کشیده است. "سال سیل" داستانی است پر از شخصیت های گوناگون که هر کدام خرده داستانی را پیش می برند و زندگی های کوچک آن ها، در فضای پرتلاطم رمان شکل می گیرد و ادامه می یابد. نویسنده آن قدر مخاطب خود را با حوادث مختلف به چالش می کشد که او فرصت پیدا نکند به چیز دیگری غیر از تمام کردن کتاب فکر کند. او برای نوشتن دیالوگ های داستان "سال سیل" از لهجه ی محلی استفاده کرده و این امر در کنار فضاسازی قوی داستان، مخاطب را کاملا در جریان اتفاقات و حال و هوای قصه قرار می دهد.

کتاب سال سیل

مهرداد صدقی
مهرداد صدقی متولد ۱۳۵۶ هستم، در مدارس مختلف بجنورد دانش آموز بوده ام (ابتدایی: امام خمینی و قدس. راهنمایی: ابوریحان بیرونی. دبیرستان: دانش و حسن آبادی) اما خاطرات مدرسه امام خمینی، ابوریحان بیرونی و دبیرستان دانش برایم شیرین تر است.در سال ۷۵ در رشته صنایع چوب و کاغذ دانشگاه گرگان پذیرفته شدم و در همین دانشگاه مقاطع ارشد و دکترا را هم ادامه دادم. در حال حاضر عضو هیات علمی دانشگاه گنبد کاووس هستم.
قسمت هایی از کتاب سال سیل (لذت متن)
«عاشقی قشنگ ترین خطر بشره. اگه حسودی بیاره، اگه آدمت کنه، خود زندگیه. بچسب بهش. ولی اگه قراره به کسی صدمه بخوره، شاید لازم باشه عاشقیت بذاری کنار و گرنه شاید مثل بلشویک بشی. اگه امروز دنبال من میان، فردا دنبال تو… خا من برم از باقر پهن بگیرم برای سوزاندن… اگه صولت و حیوانش نبود، بالای کوه از سرما یخ مزدم.» «مگن وضع شان خوب شده به چندتا از روستاهای هم ساده هم پهن مفروشن. امسال با این برف کسی سرما ر حس نکرد.» بلشویک و اسحاق با هم هم قدم شدند تا بلشویک از باقر و صولت، سوخت بگیرد، توی کیسه اس بگذارد و ببرد بالای کوه. اسحاق با حسرت به رها بودن بلشویک فکر کرد.