کتاب باغ تلو

Telo garden
کد کتاب : 18168
شابک : 978-6006974668
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 154
سال انتشار شمسی : 1399
سال انتشار میلادی : 2004
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 1
زودترین زمان ارسال : 11 آذر

باغ تلو
Telo garden
  • 25 % تخفیف
    95,000 | 71,250 تومان
  • موجود
  • انتشارات: علم علم
    نویسنده:
کد کتاب : 58864
شابک : 978-9642245253
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 159
سال انتشار شمسی : 1400
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 2
زودترین زمان ارسال : 11 آذر

معرفی کتاب باغ تلو اثر مجید قیصری

اگر از علاقمندان به ادبیات پایداری و مقاومت هستید و در عین حال دنبال قصه ای به دور از تیر و تفنگ و آتش و آشوب جنگ هستید، "باغ تلو" را از دست ندهید. این کتاب تحسین شده به قلم "مجید قیصری"، بخشی از ادبیات پایداری را مورد پردازش قرار داده است که از نگاه بسیاری از مخاطبان پنهان بوده و توجه کافی به آن نشده است. در "باغ تلو" نه خبری از بحبوحه خط مقدم است و نه با فداکاری ها و پشتیبانی های زنان در پشت خط مقدم سر و کار دارد. این بار قصه، قصه ی زنی شجاع و دلیر است که خود داوطلبانه به خط مقدم می رود اما بخت همچون خیلی های دیگر با او یار نبوده و اسیر می شود. قهرمان این داستان مرضیه، خواهر راوی قصه است که پس از گذراندن مدتی در اسارت نیروهای عراقی، حالا نزد خانواده ی خود بازگشته است و باید زندگی عادی را در پیش بگیرد. اما آیا پس از این واقعه، زندگی عادی برای او امکان پذیر خواهد شد؟ این است داستان "باغ تلو".
"مجید قیصری" با فرستادن مرضیه به جنگ و سپس بازگشت او از اسارت، نه فقط مشکلات جنگ، بلکه به طور ویژه آثار مخرب آن را بر زندگی زنان مورد بررسی قرار داده است. با وجود محدودیت های فرهنگی و اجتماعی که برای زنان در آن عصر وجود داشت، نگاه متفاوت فامیل و اطرافیان، به مرضیه و خانواده ی کوچکش سرانجام آنان را وادار به حاشیه نشینی می کند و "مجید قیصری" اثرات این محدودیت های اجتماعی را که با آسیب های جنگ همراه شده، در قالب داستان تلخ و شیرین و کنایی "باغ تلو" به مخاطب عرضه داشته است.

کتاب باغ تلو


ویژگی های کتاب باغ تلو

برنده ی جایزه ی مهرگان به عنوان بهترین رمان 1385

مجید قیصری
مجید قیصری (زاده دی ماه ۱۳۴۵ در تهران) نویسنده معاصر ایرانی است.وی دانش‌آموخته رشته روانشناسی است. قیصری از سال ۱۳۷۲ داستان‌نویسی را آغاز کرده‌است.وی داور بخش داستان کوتاه و بلند بزرگسال یازدهمین جشنواره شعر و داستان جوان سوره بوده‌است. وی داور پنجمین دوره (۱۳۸۴) کتاب سال شهید حبیب غنی‌پور نیز بوده‌است. قیصری در دور سوم جایزه ادبی هفت اقلیم در سال ۱۳۹۲ در بخش رمان در کنار احمد آرام به داوری آثار راه یافته پرداخت. مجید قیصری داور بخش داستان جشن‌واره «قن...
قسمت هایی از کتاب باغ تلو (لذت متن)
یادمه روزهایی بود که نفت نبود و کم شده بود و هر کس پیت نفتی توی خانه اش داشت انگار چاه نفت توی خانه داشت و به هیچ کس احتیاج نداشت. وقت هایی بود که خودمان نفت توی خانه نداشتیم تا اشگنه ای روش گرم کنیم؛ خانوم خانوم ها آن وقت ویرش می گرفت پیت پیت نفت خرکش ببرد بیرون خانه؛ حالا کوکتل مولوتف درست می کرد تا بزند تو سر نفر برهای شاهی یا می داد در و همسایه ها تا خودشان گرم کنند، خدا عالم است. مهم این بود که بیرون می ماند و کسی جلودارش نبود؛ دایی حجت چند باری نشست باهاش حرف زد اما به گوشش نرفت. به قول بت اعظم «خر خودش را سوار بود»، راه خودش را می رفت. بیرون رفتنش یک طرف اما این که چند روزی برود بیرون و معلوم نباشد، کجا رفته و با کی رفته واسه خانواده ما چیز غریبی بود که نمی توانستیم با آن کنار بیاییم. تا آن روز چنین چیزی را نه به چشم خودمان دیده بودیم نه شنیده بودیم. آن چه دیده و شنیده بودیم پسرهایی بودن که به پای خودشان رفته بودن و بعد از چند روز مست و ملنگ برگشته بودن سر خانه و زندگی شان یا سر از کشور دیگری درآورده بودن یا عاشق کس دیگری شده و دست توی دست یکی از آن لوندها با یک افتضاح پاک نشدنی برگشته بودن خانه. مثل پسر برادر گل افشان بقال محل مان. پسره خیلی نازی بود. ولی نمی دانم چی شد، کی قاپ اش را دزدید و بردش ترکیه. می گویند رفت ترکیه ولی نرسیده به ترکیه با یک دختر هفده هجده ساله برگشت. باباش داشت دق می کرد. معلوم نبود اصلا دختره کجاییه؟ تازه این ها کسانی بودن که عاقبت به خیر می شدن. اما کسانی بودن که به پای خودشان رفته بودن ولی به قول آق منصور چارچرخشون رفته بود هوا و کفن پیچ برگشته بودن و هزار جور حرف و حدیث پشت این ها تازه شروع می شد. بت اعظم از این افتضاح کاری ها می ترسید. اصلا فکرش را نمی کرد که تنها دخترش از خانه بزند بیرون و معلوم نباشد کجا می رود؟ واسه این کار مرضیه چه جوابی می شد تراشید؟ این بود که بت اعظم با مساله بزرگی توی زندگی اش روبه رو شده بود که تا آن روز سابقه نداشت و حتی فکرش را نمی کرد! آژیر قرمز از همان موقع، قبل از جنگ توی خانه ما صداش درآمده بود و وظیفه مادرم بود که هر چه سریع تر آژیر سفید را به صدا دربیاورد. در عرض آن چند ماه (نمی دانم چند وقت شد؟) مرضیه هر کجا که خواسته بود رفته بود. دیگر در و همسایه داشتند برای ما پشت چشم نازک می کردن و خیره در حیاط مان می شدند که ببینن مرضیه با کی می آید تو با کی می رود بیرون.