من از حساب چیزی نمیفهمم؛ هیچ چیز... اما هیچ اعتقادی هم ندارم به اینکه در زمینه علم ریاضیات بی استعداد بوده ام و چند عدد ژن ضدریاضی از همان آغاز خلفت در خونم جاری بوده است یا اصولا خداوند فرمان داده بوده است که در خون نادر ابراهیمی مطلقا أن علوم ریاضی و فیزیک و شیمی داخل نکنید تا ادیب بشود نع من دروغ بزرگی به نام «استعداد» را باور نمیکنم و تحت هر شرایطی هم باور نخواهم کرد چند بار این حرف را از من شنیده یید؟ بله؟ عیبی نیست یک بار دیگر هم تن به شنیدن بسپارید. هر کس هر چه بخواهد میشود بدون تردید؛ مشروط بر آنکه شرایط مناسب وجود داشته باشد یا به وجود آورده شود همین من از حساب چیزی نمیفهمم فقط به خاطر آنکه در شرایطی رشد کردم که حرف حساب در میان نبوده است. هر چه دیدم، ناحساب؛ هر چه شنیدم، ناحساب و ظلم و شقاوت بی حساب اما حال که ساخت لااقل بخشی یا بخشهایی از شرایط در توان من است میخواهم ناتوانی ام را در حساب جبران کنم تصمیم کاملا جدی گرفته ام که از ۵۵ سالگی معلم ریاضی بگیرم ریاضیات را یاد بگیرم و در ۶۵ سالگی، اگر خدا خواست و زنده ماندم معلم ریاضیات بشوم...
کتاب پر از حس صمیمیت و راستگویی بود . جملههای فوق العاده ای داشت خیلی جاها حرفایی که میزنن و به ظاهر درسته رو نقد میکرد .
در نوع خودش جالب بود. البته مثل ابن مشغله ، بعضی عبارات و نکاتش برام بیشتر قابل تامل بود تا خط سیر ماجرا
زندگی من رو این کتاب و ابن مشغله که پیش از این باید خوانده شود زیر و رو کرد، نادر ابراهیمی عزیز مثال آزادگیست برای من، حق این مرد هیچگاه شناخته نشد
مثال آزادگی؟ مطمئنی؟ ر.ک: مستند «بار دیگر مردی که دوست میداشتیم»