داستانی تکان دهنده درباره ی عشق از دست رفته.
«اسپارکس» یک بار دیگر بینش های منحصر به فرد خود را درباره ی تنها احساسی که در نهایت واقعا اهمیت دارد، به مخاطبین ارائه می کند.
رمانی تأثیرگذار درباره ی تلاش یک مرد برای نجات ازدواجی در حال نابودی.
مایه ی دلشکستگی است که تصور کنی شاید همسرت دوستت نداشته باشد، و آن شب، بعد از این که «جین» عطر را به اتاق خوابمان برد، من مدت ها روی مبل نشستم و از خودم پرسیدم این وضعیت چگونه پیش آمد.
ابتدا دلم می خواست باور کنم که «جین» صرفا احساسی واکنش نشان داده و من بیش از آنچه سزاوار بوده است، قضیه را تعبیر و تفسیر کرده ام. با این حال هرچه بیشتر در این مورد فکر می کردم، نه تنها ناخشنودی او را از همسری فراموشکار احساس می کردم، بلکه رد پای افسردگی دیرینه ای را هم در او می دیدم، گویی خطای من ضربه ی نهایی لغزش هایی بود که از زمان های دور مرتکب می شدم.
آیا ازدواج باعث سرخوردگی «جین» شده بود؟ با این که دلم نمی خواست اینطور تصور کنم، حالت او خلاف این را نشان داده بود، و باعث شد از خودم بپرسم که عاقبت ما در آینده چه خواهد شد.