کتاب طولانی ترین سفر

The Longest Ride
کد کتاب : 37603
مترجم :
شابک : 978-9641741732
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 562
سال انتشار شمسی : 1394
سال انتشار میلادی : 2012
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 1
زودترین زمان ارسال : 20 اردیبهشت

برنده جایزه Audie سال 2014

نامزد جایزه بهترین داستان عاشقانه گودریدز سال 2013

از کتاب های پرفروش نیویورک تایمز

معرفی کتاب طولانی ترین سفر اثر نیکلاس اسپارکس

کتاب «طولانی ترین سفر» رمانی نوشته ی «نیکلاس اسپارکس» است که نخستین بار در سال 2012 منتشر شد. «آیرا لوینسون» به دردسر افتاده است. او در 91 سالگی و در حالی که در یکی سانحه ی رانندگی زخمی شده، در تلاش است تا هوشیاری خود را حفظ کند تا این که تصویری محو در مقابلش شکل می گیرد: همسر عزیزش «روث»، که 9 سال پیش از دنیا رفت. «روث» از طریق بازگویی داستان هایی از زندگی مشترکشان—چگونگی ملاقاتشان، نقاشی های ارزشمندی که با هم جمع می کردند، روزهای تاریک جنگ جهانی دوم و تأثیرات آن بر خودشان و خانواده هایشان—تلاش می کند تا «آیرا» را هوشیار نگه دارد. «آیرا» می داند که امکان ندارد «روث» در ماشین در کنارش باشد، اما خودش را به حرف ها و خاطرات او می سپارد و رنج ها و لذت هایی را دوباره زندگی می کند که ازدواجشان را شکل داده بود.

کتاب طولانی ترین سفر

نیکلاس اسپارکس
نیکولاس چارلز اسپارکس، زاده ی 31 دسامبر 1965، نویسنده، فیلمنامه نویس و تهیه کننده ی آمریکایی است.اسپارکس در اوماها در ایالت نبراسکا به دنیا آمد. او در سال 1984 دوران دبیرستان را به پایان رساند و برای تحصیل در رشته ی مدیریت کسب و کار در دانشگاه نوتردام ثبت نام کرد و در سال 1988 با موفقیت فارغ التحصیل شد. اسپارکس همچنین در آن سال، با همسر آینده اش، کتی کوت، آشنا شد. آن ها در 22 جولای 1989 ازدواج کردند و به کارولینای شمالی نقل مکان کردند. این زوج، صاحب 5 فرزند شدند و در سال 2015 به صورت توافقی و...
نکوداشت های کتاب طولانی ترین سفر
Sparks is a poet... a master.
«اسپارکس» یک شاعر است... و یک استاد.
Philadelphia Inquirer Philadelphia Inquirer

A tale of love's growth and evolution over time.
داستانی درباره ی رشد و تکامل عشق در طول زمان.
BookReporter

The author's most accomplished work to date.
کم نقص ترین اثر این نویسنده تا کنون.
Mountain Times

قسمت هایی از کتاب طولانی ترین سفر (لذت متن)
اگر هیچ وقت آشنا نمی شدیم، فکر کنم می دانستم زندگی ام کامل نبوده است. و جهان را در جست و جوی تو زیر پا می گذاشتم، حتی اگر نمی دانستم دنبال چه کسی هستم.

به آدم ها اعتماد کن، تا زمانی که به تو دلیلی برای اعتماد نکردن بدهند.

آدم ها نقشه می کشند، خدا می خندد.