کتاب شهرهای کاغذی

Paper Towns
  • 15 % تخفیف
    175,000 | 148,750 تومان
  • موجود
  • انتشارات: مرو مرو
    نویسنده:
کد کتاب : 9168
مترجم :
شابک : 9789642878437
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 424
سال انتشار شمسی : 1401
سال انتشار میلادی : 2008
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 5
زودترین زمان ارسال : 11 آذر

از کتاب های پرفروش نیویورک تایمز

معرفی کتاب شهرهای کاغذی اثر جان گرین

کتاب «شهرهای کاغذی» رمانی نوشته ی «جان گرین» است که نخستین بار در سال 2008 منتشر شد. بهترین دوست دوران کودکی «کوینتین جیکوبسن» یعنی «مارگو»، چند هفته قبل از فارغ التحصیل شدن آن ها از دبیرستانی در «اورلاندو»، دوباره به زندگی او وارد می شود. «مارگو» از پشت پنجره ی اتاق «کوینتین»، از دوستش می خواهد که در یک ماجراجویی شبانه و انتقام جویانه او را همراهی کند. «کوینتین» مدت ها است که به «مارگو» علاقه مند بوده، حتی سال ها پس از این که «مارگو» او را کنار گذاشت و به جمعی جدید از دوستانش پیوست. اما اکنون به نظر می رسد بالاخره شانس به «کوینتین» رو کرده است—تا این که خورشید طلوع می کند و دیگر خبری از «مارگو» نیست. «مارگو» که همیشه اسرارآمیز بوده، حالا مثل یک معمای حل نشدنی به نظر می رسد. اما سرنخ هایی وجود دارد؛ سرنخ هایی برای «کوینتین».

کتاب شهرهای کاغذی

جان گرین
جان مایکل گرین، زاده ی 24 آگوست 1977، نویسنده، تهیه کننده و بازیگر آمریکایی است. گرین در ایندیانا به دنیا آمد. سه هفته بعد از تولد او، خانواده اش به میشیگان، سپس به آلاباما و درنهایت به فلوریدا نقل مکان کردند. او در سال 2000 در رشته های زبان انگلیسی و مطالعات دینی از کالج کنیون فارغ التحصیل شد. گرین همزمان با کار در بیمارستان کودکان به مدت چند ماه، در دانشگاه الهیات شیکاگو ثبت نام کرد، اگرچه هیچ وقت در کلاس ها شرکت نکرد. او در ابتدا قصد داشت تا کشیش شود اما تجربه ی کار در بیمارستان کودکان و م...
نکوداشت های کتاب شهرهای کاغذی
With a tangled but not unbelievable mystery and delightful secondary characters.
با معمایی پیچیده اما نه باورناپذیر، و کاراکترهای فرعی دلنشین.
Kirkus Reviews Kirkus Reviews

Astounding.
حیرت انگیز.
School Library Journal School Library Journal

Deeply insightful.
سرشار از بینش های عمیق.
Booklist Booklist

قسمت هایی از کتاب شهرهای کاغذی (لذت متن)
پسرجان، بدبختانه «مارگو» الان به سن قانونی رسیده و حق انتخاب داره. بذار نصیحتی بهت بکنم، بذار خودش برگرده خونه. منظورم اینه که نباید تا این حد به آسمون خیره بشی و دنبال بالون بگردی، این جوری چشم باز می کنی و می بینی که خودتم سوار یکی از اون بالون ها شدی و داری دور می شی.

با بدخلقی گوشی را قطع کردم. مشخص شد که حرف های «وارن» من را به «مارگو» نمی رساند. دوباره برگشتم سراغ ابیاتی که «مارگو» برای من علامت زده بود: خود را به خاک می بخشم تا برویم از علف هایی که دوستشان دارم، اگر مرا باز می جویی در کف کفش هایت به دنبالم بگرد.

واژه ی علف که «ویتمن» در چند صفحه ی اول شعرش نوشت: و حالا علف ها به چشم چون گیسوی نبریده ی زیبا... اما علف ها کجا بودند؟ شهرهای کاغذی کجا بودند؟