دلیل ظاهری جدایی میان فروم و فروید، حمله فروم به نظریه زیست مایه فروید بود. فروم پیوسته استدلال می کرد که فروید با اولویت دادن غیرموجه به وجه شهوانی روان رنجوری، در ورای همه دیگر مضمون ها با هرچه بیش تر اهمیت دادن به الگوی سائق دفاع که برای جانورشناسی مناسب تر بود تا در مطالعه انسان ها در مورد این وجه اغراق کرد. البته فروم در این باور تنها نبود، اما او منتقدی مطرح با زبانی گویا و شاید مردمی ترین چهره ای بود که درطول سال های میانی قرن بیستم به روان کاوی پرداخت. بیست سال پس ازمرگ فروید، دانش روان کاوی تاثیرپذیری از توصیه های فروم را آغاز کرد. سرانجام اختگی و عقده های ادیپی که به اتکای آن ها فروید نظریه زیست مایه اش رامستحکم کرده بود از جایگاه قانون برتر فرو افتادند. در حینی که این نظریه ها از نظر ارزش توضیح گرانه و تبیین کننده رو به افول گذاشتند، کانون های کم تر زیست شناختی مثل روابط عینی، پیوستگی و تفرقه اهمیت یافتند. روابط مادر کودک به رقابت و چالش با دیدگاه پدرمحورانه فروید پرداخت و به دلایلی، درخصوص ستیزه و رشد آدمی، در مقایسه با آن اهمیت بیش تری یافت. روان شناسی خویشتن همراه با تمرکز بر خودشیفتگی به چالش با روان شناسی سنتی من و الگوی سائق دفاع پرداخت. شاید اساسی ترین کار فروم، توجهی است که به موضوع یگانگی در روان شناسی اجتماعی داشته است. او به طور متقاعدکننده ای نشان می دهد که آن چه ما را می آزارد درونی یعنی درون ذهنمان نیست بلکه شیوه کلی هستی است. به عبارت دیگر تبدیل خویشتن به یک ابژه یا کالاست. در کتاب حاضر در بیست بخش مجزا و در عین حال مرتبط با هم، تفکرات محوری فروم درخصوص روان شناسی اجتماعی، نظریه اجتماعی و دین نشان داده می شود.
کتاب فروم در کلام خودش