او دختر کوچکی بود که بیشتر اوقات فراغت خود را در میان شاخه و برگ های درختان سپری می کرد. وقتی خانواده اش نمی دانستند کجا او را پیدا کنند، به سمت درختان می روند، با راش بلند شروع می کردند، همانی که در شمال بالاتر از چهار طاقی بود چون در آن موقع که مشغول تماشای اتفاقات در مزرعه بود، دلش می خواست خواب و خیال ها را در سر بپروراند؛ پس از آن نوبت درخت کهنسال در باغ کشیش، با دیوار کوتاه از سنگ های مرطوب بود، می شد. سرانجام اغلب در زمستان، گشت و گذار در میان بلوط های دامنه ی غربی زمین های مجاور، کشتزارهای کاشته شده با چشم اندازی با سه سطح مقطع از با شکوه ترین منظره هایی بود که در تمام منطقه پیدا می شد. دخترک در میان درختان آشیانه داشت و...
کتاب خوبی است. اما ترجمه روانی نشده است. نیاز به ویراستاری دارد. همچنین دارای غلطهای تایپی است. این موارد لذت خواندن را کم میکند