تصویری وسیع از بی باکی زنان، عشق، و قدرت دوستی.
با جزئیات تاریخی غنی و کاراکترهای پویا.
پیشنهادی عالی برای طرفداران داستان های تاریخی رمانتیک.
حتی نمی تونم تصور کنم که چقدر می تونه وحشتناک باشه که هر روز به این فکر کنی که دوباره باید وسایل یکی از دوست هات رو که مرده، جمع کنی یا به این فکر کنی که آیا این بار نوبت خودته؟ این که چه وحشتی رو داری تحمل می کنی. این که باید در مقابل این وضعیت تسلیم بشی، و عصبانی بودن از این که اصلا چرا باید توی این وضعیت باشی.
من هم به روزی که این جنگ تموم بشه، فکر می کنم. به این که پول هام رو به «هال» میدم و اون هم کلیدهای پایگاه هوایی خودم رو بهم میده. به تعمیر و بازسازی ساختمون های قدیمی و طراحی هتل جدیدم. به تو که به شهر من پرواز می کنی.
چند باری هم پیش آمده بود که کاری را برای جلب توجه او انجام داده باشم. شب ها که چراغ ها خاموش بود و «روبی» در تخت دونفره و زیر ملحفه ساتن صورتی اش خوابیده بود و به آرامی خر و پف می کرد، بارها و بارها آن ها را با خودم مرور می کردم. اما هرگز راجع به آن ها چیزی به دخترها نمی گفتم. حتی به «جین» که مرا درک می کرد و صحبت هایمان را بین خودمان نگه می داشت.